محدودیت منابع
Sometimes it's a good idea to remind men that God gave them a pe.nis and a brain, and only enough blood to run just one at a time!
- Robin Williams
Sometimes it's a good idea to remind men that God gave them a pe.nis and a brain, and only enough blood to run just one at a time!
- Robin Williams
My mind rebels at stagnation. Give me problems, give me work, give me the most abstruse cryptogram, or the most intricate analysis, and I am in my own proper atmosphere. I can dispense then with artificial stimulants. But I abhor the dull routine of existence. I crave for mental exaltation.
- Sherlock Holmes; Doyle, Sir Arthur Conan
موضوع : انگلیسی، با خویشتن خویش، جملات قصار، غرنوشت | نظر »
یک روز یک حاج آقایی از شهر به يك دهی - فرض بفرمایید در توابع هند سفلی - آمد و گفت به هر كس كه ميموني را بگيرد و براي من بياورد ۱۰ چوق نقداً دستخوش ميدهم. ملت هندی هم به ضرب سنجد و آب انار، براي گرفتن ميمونها هجوم بردند و چندين و چند ميمون برايش گرفتند، یکی از یکی زشتتر و پر ادا تر! روستاييان سرخوش از گرفتن دهها چوق مایه، میخواستند به خانههايشان برگردند كه حاجی فرمود هر كس ميمون بيشتري بياورد، از قرار قلادهای ۲۰ چوق حساب میکنم، به حول و قوه الهی! روستاييان فقیر هم تکبیرگویان، براي گرفتن ميمونها به جنگل پشت خلای خانهشان هجوم بردند و تعدادي ميمون ديگر براي حاجی ماجرا گرفتند. حاجی كه ديد باز هم اهل بیل، دست از شكار كشيدهاند مظنه را تا ۳۰ چوق بابت هر ميمون بالا برد. فرداي آن روز روستاييان براي گرفتن ميمونها هجومي ديگر آغاز كردند. پس از ساعاتی، حاجی که دید انگیزه اهل ایمان آمده پایین، دیگر آتش زد به مالش و قيمت را تا ۴۰ چوق براي هر ميمون بالا برد و البته روستاييان هم لبیکگویان، حريصانه خواهر و مادر طبیعت را در جستجوی میمون به هم کوک زدند. تعداد ميمونها هم تمامي نداشت و آنها ميتوانستند هزاران ميمون ديگر را هم دستگیر کنند (به هر حال هند است، مطلعید که؟ غسل کردن ثواب دارد، میمون و انسان هم حالیشان نیست، همه بندهي خدا هستند!) در حالي كه قيمت ميمون به ۴۰ چوق رسيده بود، حاجی شب برگشت شهر، خدمت اهل منزل، تا فردا بازگردد و ميمونهاي بيشتري را به قيمت ۵۰ چوق، نقداً خریداری کند. در اين حال، دستيار - احتمالاً ایرانی الاصل - آن حاجی محترم به روستاييان رو كرد و گفت ایهاالناس! بياييد همين ميمونهایی كه توي قفس اوستای ما هستند را به صرفه از من ۳۵ چوق بخريد تا فردا به خودش ۵۰ چوق بفروشيد که هم معاملهی فطیری سر میمون کرده باشید و هم بتوانید در مصرف سنجد و آب انار صرفهجویی کنید، ان شاء ا...! حضرات دهاتی هم، ذوق زده هر چقدر توانستند پول جور کردند و ميمونها را ۳۵ چوق خريدند و منتظر صبح فردا شدند (و در روایات است که در چنان شب میمونی، فرزندان دهم و یازدهم خود را هم تولید کردند؛ هرگز «فاکتور» امید را در اقتصاد دست کم نگیرید!) لازم به ذکر نیست که فردا صبح خبري از حاجی و شاگردش نشد که نشد، و تا سالها، هزاران بچه و ميمون بیپشتوانه در آن دِه، جيغکشان و «اید.ز» پخشکنان، میچمیدند، چرا که طبیعت، بدون مراجعه به خیاطی، دیگر نمیتوانست آن همه میمون را در خود جای دهد!
موضوع : با خویشتن خویش، فلسفه | نظر »
موضوع : اجتماعی، عشق، فلسفه، نقد، بررسی، نکته | کسی نظری نداده، شما نفر اول باشید!
موضوع : با خویشتن خویش | نظر »
... ما (فکر می کنیم که) ثروتمندیم چون بیشترین فسیل دایناسورها در زیر خاک کشور ماست. مکانیزم های فعال در اقتصاد ما به کسانی پاداش میدهند که به فسیل دایناسورها نزدیکترند. (من از اینکه اکثر سیاستمداران ما رانت خورند تعجب نمی کنم تعجب من از آن است که عده ای از این سیاستمداران هنوز هم سالمند.) اقتصاد کره جنوبی اقتصادی است وابسته به ارتباط با مراکز علمی، تکنولوژی و اقتصادی و مالی جهان که خود کره یکی از قطبهای آن است. اقتصاد ایران منزوی است، اقتصادی است مبتنی بر شعار مضر خودکفایی. کره ای ها علم اقتصاد را میفهمند. دولت ما اما دولتی است که با افتخار علم اقتصاد را منکر است. رییس جمهورش منکر علم اقتصاد است چون علم اقتصاد را نمی فهمد و به دنبال کلید حل مشکلات اقتصادی خود در جای دیگر است...
مشکل فقط دولت نیست. دید کلی مردم ما درباره جهان پیرامون خود قسمت عمده ای از این مشکل است. احمدی نژاد زاییده این دید است. دیدی که تصور می کند که ما منابع سرشار زیرزمینی داریم و مشکل فقط در توزیع این ثروت است ... وقت آن است که ما به عنوان یک ملت از خود بپرسیم که اگر ما به انرژی هسته ای دست پیدا کنیم چه می شویم؟ اگر ماهواره ای به فضا بفرستیم شبیه کدام کشور می شویم؟ ترس من از آن است که در پس ذهن ما الگویی از ایران آینده وجود دارد که شبیه شوروی گذشته (در ابعادی کوچکتر) است شبیه کره شمالی است نه کره جنوبی، نه ژاپن و نه امریکا...
موضوع : جاده خاکی، نقد، بررسی | نظر »
فقیه شهر به رفع حجاب مایل نیست / چرا که هر چه کند حیله، در حجاب کند
بلی نقاب بُوَد کاین گروه مفتی را / به نصـف مردم مـا مـالـکالرقـاب کند
ز من مترس که خانم تو را خطاب کنم / از او بترس که «دوشیـزه»ات خطـاب کند- ایرج میرزا
چند شب پیش [یکی] از دوستانم تذکری جدی بهم داد و تلنگر محکمی بهم زد. او گفت من خیلی تلخ شدهام، آنقدر تلخ که دیگر کسی رغبت نمی کند باهام همکلام شود. البته اگر شما از آن...
دوستم در لفافه گفت که اگر همینطور ادامه بدهم نه فقط کسی دور و برم نمیماند؛ که خودم را هم نابود می کنم. معتاد خواهم شد و در تنهایی خودکشی خواهم کرد. او میپرسید چرا وقتی همدیگر را میبینیم...
دوستم گفت حساس باش ولی خودت را نخور. حرفش حساب بود و من قبول کردم.
مادام که «گذشته»، چیزی لایقِ تقلید به شمار آید - چیزی که بتواند تقلید شود و دوباره ممکن گردد - تا آن هنگام، «گذشته» در معرض تحریف شدن است و امکان دارد که دوباره بر حسب معیارهای جدیدی تفسیر شود و به مرز افسانه نزدیکتر گردد. بدین ترتیب، هرگاه که جهانبینیِ مبتنی بر عظمتِ «گذشته»، بر سایر انحاء نگریستن به «گذشته» تفوق یابد (یعنی بر نحلههای یادوارگی یا انتقادی)، خودِ «گذشته» آسیب میبیند.- حاجی ما
چنین میگویند: «نیکان ماییم و عادلان ما و انسان خیرخواه ما و بس.» آنان در میان ما همچون سرزنش جاندار، همچون هشداری به ما میگردند - گویی که سلامت و درستی و نیرومندی و غرور و حس قدرت به خودی خود گناهانی است که میباید روزی از برای آنها تاوانی داد و چه تلخ تاوانی! دلشان چه غنج میزند برای تاوان ستاندن و چه تشنهی دژخیم بودندند. و در میانشان چه فراوانند انتقامجویان در چهرهی قاضی که واژهی «عدالت» را همواره چون تُفی زهراگین در دهان دارند و با لبان فشرده آمادهی تف کردنند بر آنانی که ناخرسند نمینمایند و شادمانه به راه خود میروند. و در میانشان کم نیستند آن نوع خودبینان دل بر هم زن و نگونبختان دروغزنی که دوست دارند همچون «روانهای زیبا» نمایان شوند و شهوتپرستی باژگونهشان را در جامهی شعر و لباسهای گرم و نرم دیگر بپوشانند و نامش را پاکی دل بگذارند و به بازار آورند. و این یعنی خواست بیماران برای نشان دادن گونهای فرادستی نسبت به تندرستان، و غریزهی کژروِشان برای یافتن راه فرمانروایی خودکامانه بر آنان! هان کجاست که این خواست قدرت ناتوانترینان را نمیتوان دید؟
موضوع : اجتماعی، فلسفه، نقد، بررسی، نکته | کسی نظری نداده، شما نفر اول باشید!
موضوع : اجتماعی، جملات قصار، نکته | نظر »
در هر روزگاری، خواستهاند بشر را بهبود بخشند. اخلاق، پیش از هر چیز، نام همین کار است. اما در زیر همین یک کلمه، چه همه گرایشهای گوناگون که نهفته نیست. هم «رام کردن» دَدِ بشری را«بهبود بخشیدن» نامیدهاند، و هم «پرورش نوع خاص»ی از بشر را. این عناوین جانورشناسی، بیانگر واقعیتهایی هستند - واقعیتهایی که نمونهی سنخ «بهبودبخش»، یعنی حاج آقای سر کوچه، به راستی چیزی از آن نمیداند - و نمیخواهد هم بداند. رام کردن جانور را «بهبود بخشیدن» آن نامیدن، در گوش ما بیشتر به شوخی میماند. کسی که بداند در جانورخان چه میگذرد، هرگز گمان نمیکند که در آنجا دَد را بهبود میبخشند، بلکه میداند که او را ناتوان میکنند، بی آزار میکنند، با عاطفههای افسردگیآور ترس، با درد، با زخم زدن، با گرسنگی، او را به دَدِ بیمار بدل میکنند. در مورد بشر رام شدهای که حاج آقا او را بهبود بخشیده است نیز جز این نیست. تلاش در جهت بهبود انسان به این شکل، او را به شکلک یک انسان بدل ساخته است؛ یک «دُژزاد»: او را به آدم گناهکار بدل کردهاند؛ او را در قفس کردهاند و در چنبرهی مفهومهای دینی هولناک سراپا به کُند و زنجیر کشیدهاند و ... اکنون آنجا افتاده است، بیمار و درمانده و بیزار از خویش؛ آکنده از نفرت از رانههای حیاتی و غرایز؛ آکنده از بدبینی نسبت به هر چه که توانی داشته باشد و شادمانیای؛ کوتاه سخن: به یک «دیندار»...
برای از پا در انداختن دَد در این نبرد، تنها راه، ناتوان کردن اوست و بیمار کردنش. مرد کنترلچی این نکته را خوب میفهمید: حاجی سر کوچه بشر را ویران کرد و کمتوان کرد - اما بر آن بود که او را «بهبود» بخشیده است...- از مجموعهی بیانات گهربار حاجی ما
موضوع : اجتماعی، جملات قصار | نظر »
اپیزود یک: از مرگ و دستیارانش
اپیزود دو: از مرگ و مصونیت
خوب، در واقع هر چند جورج بوش فقط واجد ۲ رقم آیکیوست، این حرفها حتی از او هم بعید است. این حرفها را همین چیتوز خودمان سه سال پیش در مورد اسرائیل گفت و دنیا را به هم ریخت!
ما فکر میکنیم که مشکلات ما با ایران بطور دیپلماتیک قابل حل نیست؛ ما ایران را کشوری عاصی و غیرقانونی میدانیم. هیچ مذاکرهای با این کشور انجام نخواهیم داد و ایران از صحنهی روزگار محو خواهد شد.