در رد تأویل
دیشب جورج بوش در CNN گفت:
ما چه کردیم؟ هیچ! اول تعجبمان آمد که ای بابا! این که حرف عادیای است و از وقتی یادمان میآید این جماعت روی منبر که میروند ازاین حرفها میزنند. حالا چه کسی با اسرائیل کار دارد؟ اینها سیاسیبازی ناقابلی است که فقط مصرف داخلی دارد! بعد دیدیم نخیر، دنیا جدی گرفته و کره به دست ایستاده و بهانه کرده! پس شروع کردیم به توجیه. چگونه؟ با تأویل حرفهای آقای پرزیدنت که «آقا! ترجمه اشتباه بوده، غرضورزی شده، منظور ایشان این نبود که ما اسرائیل را نابود خواهیم کرد، منظور این بوده که اسرائیل به علت زیادهخواهی خود و مقاومت مردم مسلمان و توفیق الهی، خود به خود از صحنهی روزگار محو خواهد شد. اصلاً مترجم غرض داشته، پدر سوخته دعوا راه انداخته»! و باور کنید اگر مترجم را در ایران گیر میآوردند، به جرم ترجمهی مغرضانه و به خطر انداختن امنیت ملی، بَلاکُش میکردند! ولی میدانید مشکل کجا بود که کسی کوتاه نیامد؟ همانطور که من و شما حتی برای یک لحظه هم که شده نتوانستیم خشم و احساس خطر خود را از حرف کذایی بالای جورج بوش کنترل کنیم، سایر مردم دنیا هم نمیتوانند. آنها نه میتوانند، و نه میخواهند که کسی آنها و یا دیگران را به نابودی تهدید کند. به همین دلیل، هرگز نپذیرفتند که حرف آقای رییس جمهور قابل تأویل بوده است و معنی دیگری هم برای آن متصور میتواند باشد.
از این نمونهها زیاد داریم.
[در اینجا من به مواردی در یکی از متون مذهبی اشاره کرده بودم که حسب احتیاط واجب، حذف شد!]
در شعر و ادب کلاسیک و نوین ما هم از این نمونهها زیاد است. برای مثال، در شعرهای سعدی و حافظ و بسیاری از شاعران کلاسیک، کلمهی «می» نمادی بنیادین است که در موارد معدودی به عنوان نمادی عرفانی و در سایر موارد به صورت نماد شادی و یا دقیقاً در معنای اصلی خود به کار رفته است. یعنی وقتی یارو میگوید «می زدیم»، منظورش این است که ساتگینی را تا ته کشیدیم بالا، شنگول شدیم و زیگزاگ رفتیم! دقیقاً همین! و صد البته برای خواص جامعهی ما همیشه سخت بوده است که چگونه این اشعار را با فرهنگ مذهبی جامعه آشتی بدهند، به همین دلیل همیشه (و گاهاً با تأویلات فجیع) سعی شده است که همهی این موارد کاربرد «می»، به نماد عرفانی آن تعبیر شود! یا برای مثالی بیشرمانهتر، ما موارد زیادی از اشاره به همجنسبازی در ادبیاتمان داریم، که از مغ بچه، شیرین پسر و ... یاد میرود. باور کنید اینها را هم تأویل کردهاند! مثلاً میگویند که این اشارات به پسران زیبارو، به این دلیل رواج داشته که به علت غیرت و تعصب شدید عامه، اشاره به زنان زیبارو که بالاخره زن و بچهی همین ملت بودهاند موجب شر میبوده است. ولی در همین ادبیات، اشاره به زنان زیبارو هم فراوان است و این تنها تأویلی برای آشتی دادن اخلاق شاعران سدههای پیشین با اخلاق روز است وگرنه... اهم... عرض شود که... بله!
تأویل خطرناک است. ما را از حقیقت جدا میکند. ما را به رویا میکشاند. با تأویل، واقعیت دیگرگونه جلوه داده میشود. تأویل تمرکز ذهن را از تولید افکار و مفاهیم جدید منحرف کرده و همهی انرژی را به تلاش جهت سازگار کردن تفکرات پوسیدهی پیشین با تفکرات جدید اختصاص میدهد. در واقع تأویل یک نوع دروغ منطقی و بازیای جدلی است که تولید فکر محسوب نمیشود و باید از صرف سرمایهی فکری در آن پرهیز کرد. یکی از مهمترین و به اعتقاد من شریفترین وظایف روشنفکران امروز ایران، در افتادن با تأویل و شبههزدایی از مفاهیم و بازگشت به معنای اصلی کلمات و اعتقادات است و بدون شک، موجب تغییرات زیربنایی در جهانبینی مردم ایران خواهد شد. اینگونه است که شاید دوباره روزی برسد که دیگر اشاره به هالهي نور دور سر (که حتی پیامبر اسلام هم ادعای آن را نداشت و نمادی مانوی-مسیحی است) با خنده روبرو نشده و جملهی طنزآمیزی محسوب نشود و موجب استیضاح و یا کمینه معاینه در امینآباد باشد.
خوب، در واقع هر چند جورج بوش فقط واجد ۲ رقم آیکیوست، این حرفها حتی از او هم بعید است. این حرفها را همین چیتوز خودمان سه سال پیش در مورد اسرائیل گفت و دنیا را به هم ریخت!
ما فکر میکنیم که مشکلات ما با ایران بطور دیپلماتیک قابل حل نیست؛ ما ایران را کشوری عاصی و غیرقانونی میدانیم. هیچ مذاکرهای با این کشور انجام نخواهیم داد و ایران از صحنهی روزگار محو خواهد شد.
ما چه کردیم؟ هیچ! اول تعجبمان آمد که ای بابا! این که حرف عادیای است و از وقتی یادمان میآید این جماعت روی منبر که میروند ازاین حرفها میزنند. حالا چه کسی با اسرائیل کار دارد؟ اینها سیاسیبازی ناقابلی است که فقط مصرف داخلی دارد! بعد دیدیم نخیر، دنیا جدی گرفته و کره به دست ایستاده و بهانه کرده! پس شروع کردیم به توجیه. چگونه؟ با تأویل حرفهای آقای پرزیدنت که «آقا! ترجمه اشتباه بوده، غرضورزی شده، منظور ایشان این نبود که ما اسرائیل را نابود خواهیم کرد، منظور این بوده که اسرائیل به علت زیادهخواهی خود و مقاومت مردم مسلمان و توفیق الهی، خود به خود از صحنهی روزگار محو خواهد شد. اصلاً مترجم غرض داشته، پدر سوخته دعوا راه انداخته»! و باور کنید اگر مترجم را در ایران گیر میآوردند، به جرم ترجمهی مغرضانه و به خطر انداختن امنیت ملی، بَلاکُش میکردند! ولی میدانید مشکل کجا بود که کسی کوتاه نیامد؟ همانطور که من و شما حتی برای یک لحظه هم که شده نتوانستیم خشم و احساس خطر خود را از حرف کذایی بالای جورج بوش کنترل کنیم، سایر مردم دنیا هم نمیتوانند. آنها نه میتوانند، و نه میخواهند که کسی آنها و یا دیگران را به نابودی تهدید کند. به همین دلیل، هرگز نپذیرفتند که حرف آقای رییس جمهور قابل تأویل بوده است و معنی دیگری هم برای آن متصور میتواند باشد.
از این نمونهها زیاد داریم.
[در اینجا من به مواردی در یکی از متون مذهبی اشاره کرده بودم که حسب احتیاط واجب، حذف شد!]
در شعر و ادب کلاسیک و نوین ما هم از این نمونهها زیاد است. برای مثال، در شعرهای سعدی و حافظ و بسیاری از شاعران کلاسیک، کلمهی «می» نمادی بنیادین است که در موارد معدودی به عنوان نمادی عرفانی و در سایر موارد به صورت نماد شادی و یا دقیقاً در معنای اصلی خود به کار رفته است. یعنی وقتی یارو میگوید «می زدیم»، منظورش این است که ساتگینی را تا ته کشیدیم بالا، شنگول شدیم و زیگزاگ رفتیم! دقیقاً همین! و صد البته برای خواص جامعهی ما همیشه سخت بوده است که چگونه این اشعار را با فرهنگ مذهبی جامعه آشتی بدهند، به همین دلیل همیشه (و گاهاً با تأویلات فجیع) سعی شده است که همهی این موارد کاربرد «می»، به نماد عرفانی آن تعبیر شود! یا برای مثالی بیشرمانهتر، ما موارد زیادی از اشاره به همجنسبازی در ادبیاتمان داریم، که از مغ بچه، شیرین پسر و ... یاد میرود. باور کنید اینها را هم تأویل کردهاند! مثلاً میگویند که این اشارات به پسران زیبارو، به این دلیل رواج داشته که به علت غیرت و تعصب شدید عامه، اشاره به زنان زیبارو که بالاخره زن و بچهی همین ملت بودهاند موجب شر میبوده است. ولی در همین ادبیات، اشاره به زنان زیبارو هم فراوان است و این تنها تأویلی برای آشتی دادن اخلاق شاعران سدههای پیشین با اخلاق روز است وگرنه... اهم... عرض شود که... بله!
تأویل خطرناک است. ما را از حقیقت جدا میکند. ما را به رویا میکشاند. با تأویل، واقعیت دیگرگونه جلوه داده میشود. تأویل تمرکز ذهن را از تولید افکار و مفاهیم جدید منحرف کرده و همهی انرژی را به تلاش جهت سازگار کردن تفکرات پوسیدهی پیشین با تفکرات جدید اختصاص میدهد. در واقع تأویل یک نوع دروغ منطقی و بازیای جدلی است که تولید فکر محسوب نمیشود و باید از صرف سرمایهی فکری در آن پرهیز کرد. یکی از مهمترین و به اعتقاد من شریفترین وظایف روشنفکران امروز ایران، در افتادن با تأویل و شبههزدایی از مفاهیم و بازگشت به معنای اصلی کلمات و اعتقادات است و بدون شک، موجب تغییرات زیربنایی در جهانبینی مردم ایران خواهد شد. اینگونه است که شاید دوباره روزی برسد که دیگر اشاره به هالهي نور دور سر (که حتی پیامبر اسلام هم ادعای آن را نداشت و نمادی مانوی-مسیحی است) با خنده روبرو نشده و جملهی طنزآمیزی محسوب نشود و موجب استیضاح و یا کمینه معاینه در امینآباد باشد.
نظر:
آیا می توان ذیل این پست، برای پست قبلی کامنتی گذاشت؟؟!!
;)
آقا ارادتمندیم در بست تا آخر شهران!!
6 روز ،روزه سکوت نفس گیر شما را ارج مینهیم،اما نوشتنتان را بیشتر. بنویس آقا جان بنویس که عالمی اندر کفند.
داداش با چيتوزش حال کردم کلي
کلیک کنید و حرف دلتان را بزنید