Man is free at the moment he wishes to be



غرنوشت



(نجوا می‌کند) بیا جلو... حالا بچرخ... حالا دستتو اینطوری (دستش را بحالت شاعرانه‌ای می‌گیرد بالا) ببر بالا... حالا داماد بیا... دست عروستو بگیر... حالا (کمرش را مثل حاجی فیروز در اوج مستی می‌چرخاند) بچرخید... آفرین... آفرین... حالا عروس برو دور درخت... داماد برو از آن ور... یک جوری نشان بده که پیدایش کرده‌ای... فیلمبردار بیا با من... فیلمبردار... (صدایش را بلند تر می‌کند، باز هم فیلمبردار نمی‌شنود؛ کمر شلوار فیلمبردار را می‌گیرد می‌کشد طرف خودش؛ برای یک لحظه هم که شده، همه چیز هویدا می‌شود!) آفرین حالا دراز بکشید روی زمین مثل فیلم هندی‌ها... (دختر آنچنان آیشواریا رای را میمیک می‌کند که فک پسر مثل پتک می‌خورد زمین؛ ولی کسی فرصت فکر کردن به او نمی‌دهد) ساپورتش کن داماد، پس کجاست این غیرت دلبری... آفرین... خوب دیگه تمومه، (بلند فریاد می‌زند) زوج بعدی...

(دو دختر و پسر دیگر از صف سیاه و سفید و تور جدا می‌شوند و جلو می‌آیند)

×××

خرت خرت. خرت خرت. می‌سابند و می‌سابند. جا عوض می‌کنند و باز می‌سابند. می‌سابند و عکس می‌گیرند. همیشه یکی هست که نگذارد بسابند، یا نگذارد آنقدر که دلشان می‌خواهد، بسابند. کم‌کم مفهوم مدیر سایشگاه شکل گرفته، ولی نامردی می‌کند و به فامیل خودش حال بیشتری می‌دهد! عجب چهره‌هایی! نگاه‌ها همه افق را دید می‌‌زند! یک عده با خودشان فکر می‌کنند مال من باید بهتر از این باشد. یک عده فکر می‌کنند که اگر مال آنها نصف این هم باشد کلاهشان را باید بالا بیندازند. یک عده هم فکر می‌کنند که اصلاً مالی خواهند داشت که اینطور باشد یا نباشد؟ یک کوه مو، ساپورت شده با یک تُن جیگز و فیکسچر فلزی، روی شانه‌های لُخت و سفیدی که از شدت هیجان، جدی جدی پتانسیل لرزیدن را دارند.

حاج آقا- ...دوشیزه خانم، وکیلم؟ (همه می‌خندند! حتی حاج آقا هم ته دلش به کلمه‌ی دوشیزه می‌خندد!)
گروه کر- عروس رفته دانشگاه شوهر پیدا کنه! (اوا آقاي داماد، ببخشید، حواسمون نبود!)
حاج آقا- ماشاا...! ماشاا...! حاجیه مکتب هم که رفته‌اند! سرکار خانم مکرمه‌ی محجبه، دوشیزه خانم تیتیش‌السلطنه، با مهریه‌ی یک جلد کلام‌ا... مجید، یک شاخه‌نبات و و شش دانگ خزانه‌ی بانک مرکزی، وکیلم؟
گروه کر- عروس رفته با دوست پسرای سابقش خداحافظی کنه
حاج آقا (با اعصاب مگسی، به داماد نگاه می‌کند که ککش نگزیده)- استغفرا...، دوشیزه خانم، برای بار شانصدم سوال می‌کنم، وکیلم؟
عروس (از پشت کوه و جنگل سفره‌ی عقد، دست دست می‌کند، دارد فکر می‌کند موژین جون بار چندم بله را گفته بود، می‌خواهد رکورد بزند که پیش فک و فامیل عزت داشته باشد) ... امممممم... با اجازه بزرگترا...

(ناگهان داماد خمیازه‌ای می‌کشد که تا سال‌ها، نخواهند گذاشت فراموشش شود!)

×××

سالن بزرگ، از وسط با یک حصار نصف شده. کل جمعیت مذکر منهای یک اینطرف مرز، کل جمعیت مؤنث بعلاوه‌ی آقای داماد که بر خلاف نقش سمبولیک‌اش، خواجه‌ی حرمسرا فرض می‌شود، آن طرف مرز. البته حصار از دو طرف نزدیک به دیوار آزاد است و در هر طرف ده صندلی مخصوص جوانان قرار داده‌اند که بهر حال، آینده‌شان را جلوی چشم داشته باشند! سالن غذاخوری آن بیرون است.

- آقایان بفرمایید شام. آقایان محترم بفرمایید شام.

ارباب تستسترون، صحنه‌ی حمله‌ی تیمور به نیشابور را دوباره با همه‌ی جزئیات ریزش، اجرا می‌کنند. در همین حین نماینده‌ی اماکن می‌آید جهت بازرسی سالن. در سالن مردی نیست. حتی مگس‌های مذکر را هم سوت کرده‌اند. سالن شرعاً و حقاً «اوکی» می‌باشد. صرف شام که تمام می‌شود و ملت بر می‌گردند سالن، می‌بینند که از حصار خبری نیست! دم تالارصاحاب گرم!

×××

(قاه قاه می‌خندند. حق هم دارند. زودتر از همه، کل میز غذا را چپو کرده‌اند داخل بشقابشان. کودک درون خوشحال این سه پسر، ته دل آرزو می‌کند که کاش فقط در این صحنه هم که شده، چشمبند سیاه یک دزد دریایی روی چشم‌هایش بود)

- ایشالا خوشبخت باشن
- ایشالا، ایشالا. به به، عجب بره‌ای بریون کرده این آقای داماد. راستی شما فامیل عروسید یا داماد؟
- من فامیل نیستم. دوست عروس و دامادم. همکلاسیشان. شما چطور؟
- (سرش را پایین می‌اندازد) فامیل عروس
- من فامیل داماد (نفر سوم سرش را بالا می‌گیرد و سینه جلو می‌دهد؛ ظاهراً کاملاً قانع شده که در روابط پیچیده‌ی آن شب، او و کل جمعیت فامیلش هم بطور سمبلیک با آقای داماد شریکند!)

×××

(دیدید دید؛ دیدید دید! همه در خیابان فلاشر زده‌اند، ملت ریخته‌اند وسط اتوبان، تمرین ژیمناستیک می‌کنند؛ البته با کت و شلوار و کراوات؛ به نظر می‌رسد یک عده‌ای رهگذر هم همینطوری از این تفریح رایگان استفاده می‌کنند و حتی در آن شرکت فعال دارند!)
- همین ۶ سال پیش بودها! چقدر زود گذشت... یادش بخیر!
- (بدجور افسرده است، سر در گریبان که می‌گویند، از روی همین مدل ساخته‌اند) آره، یادته؟ مال ما از مال این‌ها بهتر بود. نبود؟ چند تا بچه‌اند که حالیشان نیست عروس را با کدام سین می‌نویسند. ببین چه مراسمی گرفته بودند. چه پسری تور کرده این تیتیش جون.
- (فوری کم می‌آورد! با خودش می‌گوید عجب غلطی کردیم سر این حرف را باز کردیم) عزیزم. عروسی ما اینقدر زرق و برق نداشت، ولی ... (تازه می‌فهمد اشاره‌ی بدی کرده به عروسیشان، آب دهانش می‌پرد به گلویش! ترجیح می‌دهد خوشمزگی کند) یادته خاله خانوم مامانت رو؟ یادته موقع دیدن فیلم عروسیمون رو که می‌گفت این‌همه میوه چایی دادین قوم و خویش خودتون، به ما یه بستنی هم ندادین که یهو همون موقع تو فیلم نشون داد خاله خانوم یه کاسه بستنی خالی رو گذاشتن زمین و یه پرشو برداشتن؟ یادته چقدر خندیدیم؟
- (می‌خندد) آره، بنده خدا! اون موقع هنوز فیلم‌برداری مُد نشده بود! (دوباره برمی‌گردد به مود سر در گریبان) فکر می‌کنی ما هنوز هم مثل روز اول همدیگه رو دوست داریم؟ یادته چطور نمی‌تونستم نخندم؟ انگار چوب لباسی کرده بودن تو دهنم!
- آره خانومم، من از روز اول هم بیشتر دوستت دارم.
- پس چرا امسال سالگرد ازدواجمون یادت رفت؟
- (ای بابا! این زن این اتفاقات را در هارد و رَم که نگه نمی‌دارد هیچ، در کَشِ سی.پی.یو هم نگه نمی‌دارد! یکراست در رجیستر ذخیره کرده که با یک سایکل آماده پروسس باشد! بهر حال وقتِ کش مکش نیست، نبضش دستم است!) عزیزم، من مثل خرس بی‌حافظه‌م! از بس که عقل ندارم! ولی به جون یاسی، به جون خودم، از روز اول هم بیشتر دوستت دارم.
- (ظاهراً سر از جیب گریبان به در آورده؛ دمش گرم! نگاه مشتاقی دارد، جداً هوس کرده عروسیشان را ری‌پلی کند) ...
- (می‌داند امشب امتحان سختی در پیش دارد!) ...

×××

- (خیلی استرس دارد، حتی شاید عصبی است؛ تنش دارد می‌لرزد. آرایشگاه از این دختر عجب گودزیلایی ساخته! تازه خودش می‌گوید اینقدر دخالت کرده و جلو گرفته، که آرایشگر شاکی شده گفته به کسی نگویی من درستت کرده‌ام! یک پا دو پا می‌کند، بالاخره می‌گوید) شروع کنیم؟
- آره، بالاخره که باید شروع کنیم. اگه تا صبح صبر کنیم، فقط کارمون رو سخت‌تر می‌کنیم.

[چند ساعتی می گذرد، احساس می‌کنند اتاق هتل گرم‌تر و گرم‌تر می‌شود]

- آخ، یواشتر درش بیار
- اینقدر نازک نارنجی نباش عزیزم، این لامصب سیستمش یه جوریه که نمی‌شه
- خوب تو هم رعایت کن دیگه، شب اوله که با همیم، اینقدر سنگدل نباش
- خوب... اینم از این... کار من که تمومه. خوب عروس خوشگلم، بخوابیم؟ من از خستگی دارم می‌میرم.
- آآآآآآآآآآآآآآه، منم خیلی خسته شدم! نمی‌دونستم اینقدر سفت درستش کردن! واقعاً گرمه، یا منم که عرق کردم؟
- آره گرمه؛ ببخشید دردت گرفت. کاریش نمی‌شد کرد.
- نه عزیزم، امشب بهترین شب زندگیم بود. ازت ممنونم. واقعاً عجب تجربه‌ای بود.
- آره؛ یک عمر صبر کردیم، چی فکر می‌کردیم چی شد! آخه یکی نیست بگه این همه سیخ و میخ را چرا می‌کنند توی موهای ملت که اینطوری تا صبح بشینیم به در آوردنشون؟ هر یه آخی که گفتی دلم ریش شد.
- ای من فدای ...

(تلفن فرصت نمی‌دهد که این گفتگوی نه چندان عاشقانه، ولی امیدوارانه، ادامه پیدا کند)

- الو؟ سلام مادر (مکث) نه (صورتش سرخ می‌شود) نه (صورتش بیشتر سرخ می‌شود) کدام حوله؟ ندیدم (دیگر لبو شرمنده‌ی چهره‌ی داماد ماجراست) آخه مادرم این چه حرفیه؟ (دود از گوشهای داماد می‌زند بیرون) به جهنم که حرف در می‌آرن، مگه من واسه فامیل زن گرفتم؟ (مکث) باشه، باشه (مکث، کف و خون، اژدها) بااااااااشه، مادر ساعت چهار صبحه (مکث، چهره‌اش باز می‌شود) خدافظ (مکث) خدافظ فدات خدافظ (گوشی را می‌گذارد)

-مامانت بودن؟
- آره
- چرا عصبانی شدی؟ من و مامانت با هم صحبت کرده بودیم که. خوب شما رسمتونه، حرف در میآرن مردم.
- (داماد با خودش فکر می‌کند آخرالزمان شده؛ به خودش می‌گوید بی‌خیال ایده‌آلیزم، وقت مرد شدن است. دیگر حتی برایش مهم هم نیست!) بی‌خیالش، بیا بگردیم ببینیم کجا گذاشتنش...

×××

نگه دار آقا جان، نگه دار! همان‌جا نگه دار! می‌خواهم سیفون بکشم روی این نمایش! چی چی را نمی‌توانی، اینجا را دیگر کارگردان منم!

نظر:

اول!
تقصیر خودته که آدم رو وسوسه می کنی نظر اول رو بده... البته برای غافلگیر کردن امیر عزیز هم بوده ها!! سلامت و شاد باشید.
دوم!
اگر با نظریه مستراح تحلیل بشه! او کیه! و اگر با نظریه ثبت مورد! هم او کی! و اگر با غیر از این! موافق نیستم... ;)

خوبه عملی وحشیانه اس که اینقدر هم با جزئیات همه چیزشو مو به مو از برید !!! همینه دیگه! همین چیزای ضایع رو دیدی میگی وحشیانه اس! فک کنم اون قسمت سیخ و میخش خیلی برات دردناکه :)))

ببین اینقد منع نکن. خدا سرت می آره بد جور، آخرش یه دختر ایکبیری گیرت می آد که تا حنا بندون و پا تختی و زیر تختی رو به جا نیاری واسش،ول کن نیس. حالا از این بدتر پا گشا کردن عروسه. یعنی چی؟ خلاصه گفتم که بدونی....دنیا پارسا نیا

آقا اون بازسازی حمله تیمور به نیشابور خدا بود !!!

midooni chi e ?
baa inesh haal kardam ke ghaabele tajassom bood. vali akharesh ro joori neveshte boodi ke hargez doost nadashtam too in majaraa damad baasham va hargez doost nadaram in film ro bebinam. khoob baladi in hess ro enteghaal bedi (age baa ghasd e ghabli boodeh)
dar mored e sifon faghat baraa in edameh nadaadi chon midooni badesh pichideh mishe va chon taa injaash ro 100 haa bar baraa khodet va case e khoded moroo kardi. dar mored access be register hierarchy ro khoob oomadi vali moshkel ine ke register haa tedadeshoon kam e banaa bar in hamoon cache e level 1 behtar e. khodemoonim ghesseye aroosi baraa zan haa enghadr mohem nist ke bala tarin level e geroon e hierarchy ro haroomesh konan ;)

پایه دنیا جون هم هستیم! دقیییییقا! آخرش همین میشه به مولا :)) آی بخندیم آقای دلگرمی

وای کارگردانیت خدا بود... :))
اون سکانس هتل خیلی ناقلائی کارگردانی شده بود!! سکانس حمله هم تشبیه فوق العاده ای بود :)
خدا قسمتت کنه به حق پنج تن ... ;)

soooooooo nice!!!! waiting for u in my weblog

نقل مطالب با ذکر مأخذ آزاد است.