دارک لرد
صبح که از خواب بیدار شدیم، حسی عظیم بر ما مستولی شده بود؛ همچین بگویی نگویی در مایههای حسی که روزهای استیکخوران به ما دست میدهد!
پا شدیم رفتیم دفترمان یک کاری به رگ بزنیم، که... برق رفت! خوشحال شدیم، گفتیم میرویم دانشگاه، کار اداریمان را انجام میدهیم. سر خیابان دانشگاه که پیاده شدیم، تصمیم گرفتیم سر راه یک کار بانکی کوچک هم در این بانکهای مرکز شهری خلوت انجام بدهیم، که دیدیم آن داخلها ظلمات است و دم در یکی تسبیح میگرداند و زیر لب میگوید «السلام و علیک ایتها ام و اخت...» بعله! خلاصه نتوانستیم!
رفتیم وارد دانشگاه شدیم، هنوز به ساختمان آموزش نرسیده، یکی از کارگران خدماتی چنان سلام بلندی خدمت خواهر مادر یکی از خدماتیهای ارشد کشوری عرض کرد که فوراً فهمیدیم برق به لقا ا... رفته است! دیگر ورود نکردیم و همانطور مستقیم ادامه دادیم و از این یکی در خارج شدیم. گفتیم سری به بازار کامپیوتر بزنیم، که هنوز پا به درون نگذاشته، بانگ «السلام، السلام...» به هوا خاست!
گورخیدیم! پاقدم شنیدهاید؟ آره خلاصه یک خوبش را ما داریم! جهت آزمایش و حصول اطمینان، یک توک پا رفتیم جمهوری جهت قیمت کردن دوربین، که هنوز از فروشندهی سومی «هاو ماچ ایز ایت» را نپرسیده، برق مفکوک شد!
دیگر معطلش نکردیم، پریدیم داخل تاکسی دربست، الفرار! منزل که رسیدیم، دیدیم همه چیز سر جایش است، شکری کردیم و بعد از سالها، خواب بعد از ظهری زدیم به بدن.
عصر که شد، طبق قرار قبلی، با بکسمان رفتیم خرید البسه. همه چیز عادی بود، کمی صبر کردیم و وقتی خیالمان راحت شد که برق نخواهد رفت، گفتیم سر سلامتیمان، برویم یک ویتامینه بزنیم به بدن، میزان باکتری خونمان تنظیم بشود. ویتامینه که تمام شد، ده قدم برنداشته، برق رفت جهت قرائت فاتحه سر قبر حاج آقا ادیسون!
خلاصه از خرید هم جواب نگرفتیم، دیگر هم به سرنوشتمان راضی شده بودیم. گفتیم لااقل برویم شامی بزنیم، جهت حفظ بنیه! رسیدیم، میزمان را دادند، رفتیم دستمان را بشوییم که باز رفت! آقا شما به روح اعتقاد دارید؟ ما که ایمان آوردیم و استفاده ابزاری هم کردیم! دیگر شاکی شدیم. به سبک موسی عرض کردیم بار الهی! ما را بیخیال شو که طاقت نداریم! کمی انتظار کشیدیم، جوابی باز نیامد! البته ما به حساب شرم حضور جبرئیل و وضع نامناسب خودمان گذاشتیم.
شام فجیعاً رومانتیکاً صرف شد. بازگشتیم. برق منزل که برای بار دوم، رفته بود، به میمنت ورودمان آمد!
دعایمان مستجاب شده بود. خفتیم.
پینوشت: دوستانی شاکی شدهاند که چرا نوشتههای انتقادی من، گاهاً پیام یا پایان اخلاقی ندارند. تقصیر من نیست؛ زندگی همین است! گاهی سراپا منتظر میمانیم که به ما درسی بدهد، لامصب ما را و انتظارمان را به هیچ کجایش حساب نمیکند و ادامه میدهد!
نظر:
haaji
DARK KNIGHT bayad mizashti.
oon maghz o azash estefaadeh kon aakhe, nazaar aak e aak bemooneh.
:))) motmaenam in nashenase baalee ardoolake:)))!
man az hamoon roozi ke adsl em ano maskhare kardii o be adsl khodet nazidi, danestam ke dark naighti balam jan :D
manzoram dark lord bood :D:p, bebin ardoolak nemizareee
ذهن کانالیزه شده دوستان حتی اجازه ی یک خلق اثر نو (ولو سهواً) را به شما نمی دهد... باید همه جای دنیا اتفاقات مشابه سه-ریال های شبکه معظم سه سیما باشد تا دوستان بتوانند تحملش کنند... گفتم از باب هم کامنت های پیشین که جناب دلگرمِ گرم دم با حوصله پاسخی داده بود و هم اولیم کامنت پست اخیر که عنوان جدید دارک لرد را برنتافت این ناشناس اردولک مآب!!!
آقا ما که دارک لرد نیستیم و خود هری پاتر میباشیم هم بدین مشکلات گرفتاریم !
ما هم به روح ایمان بیشتری آوردیم.
vai aalli bood !
کلیک کنید و حرف دلتان را بزنید