Man is free at the moment he wishes to be



هزینه‌ی لعنتی



حتماً توجه کرده‌اید که در ایران، هزینه‌ها بالا هستند. منظورم قیمت‌ها نیستند اخوی! منظورم از هزینه‌ها، آن اعتبار یا زمان یا انرژی یا هر چیز دیگری است که صرف می‌کنید تا کاری را انجام بدهید و یا ندهید! مثال:

۱- اکثریتی از ما جوانان این قوم، جهت کسب فیض مالی - و نه علمی - در آینده‌ای نامعلوم (امروز که همیشه معلوم است که «همچین مالی هم نیست»، در نتیجه به امید زنده‌ایم) حداقل یکبار در کنکور شرکت کرده‌ایم. اگر توجه کرده باشید یکی از شرایط شرکت در کنکور این است که اگر در رشته‌ای قبول بشوید و در آن ثبت نام نکنید، سال بعد امکان شرکت در کنکور را نخواهید داشت. این یعنی اگر به هر دلیلی تصمیم بگیرید آن سال وارد دانشگاه نشوید، وزارت بی مسمای علوم، تحقیقات و فناوری (که در شعبه‌ی پلی‌تکنیک‌اش هیچ کدام از اینها را ندیدیم!) شما را برای دو سال از زندگیتان عقب خواهد انداخت. حالا اگر بخواهید بعد از قبولی در کنکور و ورود به دانشگاه رشته عوض کنید هم که دیگر توأمان وارد کمدی و تراژدی خواهید شد. شما حق ندارید در زمینه تعیین رشته به شکرخوری بیفتید، در غیر اینصورت زندگی شما شکرپاشی خواهد شد.

۲- اکثریت مطلقی از جوانان غیور این وطن، بالاخره برای یکبار هم که شده، طعم گس ازدواج را می‌چشند. ازدواج در زمره‌ی مقولات پر هزینه است. از انجام فریضه‌ی مقدس سربازی و اجرای مراسم خواستگاری (خریدن صدباره‌ی گل و شیرینی برای مراسم ورژن یک و دو و سه و گاهاً چهار و پنج مجلس انتخاب و فروش، که همان خواستگاری غیررسمی و رسمی و مهمانی فامیل بینان و بله‌برون و ... باشند) بگیرید، تا هزینه‌های مالی جشن‌های چندگانه (نامزدی و حنابندان و عروسی و پاتختی که همان بررسی اعطای گارانتی فنی عروس خانم باشد) و فراهم کردن مکان (ببخشید، منزل!) از اینکه ۱۰۰۰ نفر انسان باربط و بی‌ربط هم از شما سان می‌بینند و در مورد شما و خانم و ترکیب فیزیکی و شیمیایی و هرمنوتیک شما و خانم با هم و کیفیت منزل و شغل و سایر مسایل شما نظر می‌دهند می‌گذریم، ولی به هر حال برای خودش سیرک کاملی است (بلیط هم می‌فروشند، که همان کادوهایی است که می‌دهید!) حالا اگر شما به هر دلیلی به این فکر بیفتید که آقای منزل (یا زبانم لال خانم مربوطه) جوابگوی زندگی مشترکی که در انتظار آن بودید نیست، چه عسلی می‌باید میل بفرمایید؟ شما احتمالا تا خرخره زیر بار قرض و وام هستید، اگر آقا باشید یک مهریه‌ای بر گردن شماست، و اگر خانم باشید، ممکن است بچه‌تان را از دست بدهید و بعلاوه، یک جمعیت میلیونی آماده است که از شما حمایت کند و به شما دلداری - و احیاناً خدمات شامگاهی - بدهد! در نتیجه، ازدواج وطلاق هم از آن کارهای بی‌نهایت پر هزینه هستند و درست به همین دلیل، برای آقایان تبلیغات وسیعی در جهت استفاده از خدمات حرفه‌ای بازار آزاد می‌شود (برای نسوان نمی‌دانیم چه تبلیغی می‌شود چون این نوع تبلیغات به قول آقای اولدفشن کاملاً چریکی است و دقیقاً به مخاطب مستقیم ارائه می‌شود!)

۳- اینجا تصمیم داشتیم در مورد انتقاد از سیستم مدیریت اجتماعی و هزینه‌های آن بنویسیم، دیدیم اگر از همان اول شکر میل بفرماییم بصرفه‌تر است!

۴- من حتی به تغییر مذهب و ایمان فکر هم نکرده‌ام؛ چه برسد به هزینه‌اش!

نمونه خیلی بیشتر است، من چند تا دم دستیش را نوشتم. حتی اگر دقت بفرمایید، در این کشور به راحتی نمی‌توانید از یک اتوبان خارج شده و وارد خط مخالف بشوید، اگر سفارش ماشین داده‌اید، نمی‌توانید به سادگی مدل و یا حتی رنگ آن را تغییر بدهید، اگر از بازار چیزی خریده‌اید، نمی‌توانید به سادگی و لااقل بدون اعصاب خردی آن را تعویض کنید و یا پس بدهید، اگر تریاکی شده باشید، نمی‌توانید به سادگی جامعه را به حمایت از خود و پذیرش بازگشت خود از مصرف افیون راضی کنید، اگر با خانم بچه سفارش داده‌اید، نمی‌توانید از داشتن آن منصرف شوید و اگر با سنبل به دنیا آمده‌اید، زبانم لال، نمی‌توانید «آن» را هم تصحیح کنید و قس علی هذا. حالا اینکه خوب و بدش کدام است بماند، بنده کارشناس نیستم و در مواردی ممکن است موافق هم نباشم. ولی وقتی هزینه‌ی اشتباه در جامعه‌ای اینقدر زیاد باشد، نباید انتظار داشت که رشد جامعه از اینی که هست سریع‌تر باشد. وقتی یک جامعه به افرادش اجازه‌ی تغییر مسیر و تصحیح اشتباه نمی‌دهد و می‌باید هر کس به انتخاب خود وفادار بماند، حداقل امید ریاضی برای تغییرات وسیع اجتماعی، زمانی است که برای جایگزینی نسل لازم است. اگر کشوری مانند ما سوراخ هم داشته باشد و بخش بزرگی از مغزهای متفکر یک نسل از آن سوراخ خارج هم بشوند، ممکن است زمان لازم جهت انباشت پتانسیل کافی برای تغییرات عمده‌ی اجتماعی، به دو سه نسل برسد، و یا اگر سوراخ بیش از حد بزرگ باشد، این زمان اصلا فرا نرسد. جهان و انسان‌های زنده‌ی آن، دائم در حال تغییرند. اگر بقدر کفایت نرم نباشیم، یا خرد می‌شویم و یا ساییده و حذف خواهیم شد.

حالا چه باید کرد؟ هیچ، باید از خودمان شروع کنیم. به خودمان فرصت تصحیح اشتباه بدهیم، حتی اگر مشکل باشد. به اشتباه، به صورت اشتباه نگاه کنیم، نه گناه. در کارمان هم، هم به خودمان، هم به همکاران و هم به زیر دست و هم بالا دستانمان، و هم به مشتریان و ارباب رجوع خود، فرصت بازگشت از تصمیم و انصراف بدهیم. نه اینکه فقط خوش اخلاق و مثبت باشیم! واقعاً این را در بطن سیستم و روال کاری خود بگنجانیم و بپذیریم. اگر ازدواج می‌کنیم، لااقل در نظر داشته باشیم که ازدواج، مانند یک قهوه‌ی تلخ و بسیار داغ ایتالیایی است. لذتی که از نوشیدن آن احساس می‌شود، عمیق و دیرپاست، و همیشه باید با تدابیری شریفانه و حسن ظنی حقیقی با آن برخورد کرد. با وجود این، گاهی ممکن است که انسان بخواهد همراه و یا پس از آن قهوه‌ی لذیذ، شکر میل کند! همیشه باید در ازدواج هم امکان تصحیح خطا گذاشت. متأسفانه جامعه‌ی ما متوجه نیست که نمی‌توان به ضرب چکش خوشبخت زندگی کرد.

انسان از نظر من جایز الخطا نیست. هیچ کس حق اشتباه آگاهانه را ندارد. با وجود این، انسان ممکن الخطاست. همیشه امکان ارتکاب و یا حتی بروز اشتباه در انسان و کارهای انسانی وجود دارد؛ و درست به همین دلیل است که می‌باید هزینه‌ی صرف شکر در صورت حدوث خطا، تا حد امکان، پایین آورده شود.

نظر:

انسان از نظر من جایز الخطا نیست. هیچ کس حق اشتباه آگاهانه را ندارد. با وجود این، انسان ممکن الخطاست.
ممم یه کم زیادی سختگیرانه نیست آقای دلگرمی؟ البته نظر خیلی خوبیه،اما به اندازه بالا بودن امکان خطای آدمها،میزان احتمال این یکی خیلی کمه!
چون که عقل و تفکر و اینا تو مایه های یافت می نشودِ فدات شم!
مرسی!موضوع مهمی رو گفتی.
به نظر من یکی از علت هاش اینه که آدما به خودشون کم!سخت میگیرن! اگه کسی خودش رو دائم ارزیابی کنه و یه کم حواسش باشه، یعنی وضیعیت اقلا یه آدم رو که خودش باشه ،درک میکنه و زیر نظر داره!ببخشش رو یاد میگیره ،چون باید با خودش و خطاهاش کنار بیاد و اینطوری بقیه قابل درک تر میشن.
خود شناسی پدر!خود شناسی

:)) الان دوباره چشمم خورد دیدم کفتی:هیچ، باید از خودمان شروع کنیم. به خودمان فرصت تصحیح اشتباه بدهیم، حتی اگر مشکل باشد.
ماشالا به حافظه من!خودتم که اینا رو گفتی! اقا ما شرمنده تکرار مکررات کردیم

می دونی برنارد شاو میگه "آزادی یعنی مسئولیت . واسه همین خیلی ها از اون می ترسن "
تو هم مث من از این همه گره نره و پدر ژپتو تعجب می کنی؟
خیلی عالی می نویسی ... هم محتوا هم سبک ..... منو کشته!!!!!!!!!!!!

نقل مطالب با ذکر مأخذ آزاد است.