Man is free at the moment he wishes to be



آرزو



حالا از چه کسی چه چیزی کم می‌شد اگر ما می‌رفتیم در پیاده‌رو، دور یک میز چوبی پدر و مادر دار لهستانی می‌نشستیم، یک قهوه‌ی خوبی کوفت می‌کردیم، یک اهل ذوقی هم ویولون می‌زد کاسبی خوبی می‌کرد برای خودش؟ چه می‌شد یک هنری می‌زدیم به رگ، زنده و تازه؟ بیرون که می‌روم، قشنگ حس می‌کنم در قلب دنیای الیور توییستم!

چه می‌شد مثل این داستان‌ها یا سریال‌های آب دوغ خیاری، ما هم یک شبی می‌خوابیدیم، طی یک رویای صادقه، بر می‌گشتیم صد، صد و پنجاه سالی قبل‌تر، خدمت بَکس مورد علاقه‌مان، یک چند سالی فلسفاً می‌پاشیدیم به هم، یک حال مبسوطی می‌کردیم؟ دیگر بیدار هم نمی‌شدیم، نمی‌شدیم، خیالیمان نبود!

همنشین خوب حکم کیمیا پیدا کرده، آن چند تای معدودی را هم که داریم، زیاد مصرف نمی‌کنیم مبادا مستهلک بشوند داغ افکار ظریفشان به دلمان بماند. کمبود خلاقیت و افکار جدید، به مرز خطرناکی رسیده! انسان آزاد دیگر پیدا نمی‌شود. با مغز خورده‌ایم به دیوار تمدن؛ دیواری که ما را به آن ورش راه نمی‌دهند...


نظر:

آقا کوفت چیه؟ نوش جان!

بعد ببخشید این بر و بکس سقراط و افلاطون میشه صد ، صد و پنجاه سال پیش ؟؟!! بذار یه چرتکه بندازیم! باقی جوابها هم دندان شکن میشوند لذا کامنت نمیشوندD:

LEZZAT BORDAM
KAM GOOY O GOZIDEH GOOY KE INTORI MAN MASHOOF BESHAM

آرزوی شماره 2 آرزوی همیشگی من هم هست...حالا اگر صد، صد و پنجاه سال هم نشد، هم نسل با پدر و مادرهای خودمان هم خوب بود...حداقل از جوانی خود بهره ای می بردیم !!!!

AGHA JAN CHI SHODE ? NAKONE OUN ZAHREMARIO KE MONTAZERESHI RO NADADAN ? zaboonam laal

نقل مطالب با ذکر مأخذ آزاد است.