شبانه
چراغ آسمان خاموش
ابر خاموش
باد خاموش است
و اگر قطرهی باران
ناگه از دام شب تار گریزد
نه صدایش به هوا برخیزد
آسمان تاریک، ابر تاریک، باد ساکت بود
نه صدایی به همه شهر
نه فروغی به همه راه؛
ناگهان
برقی از تودهی آن ابر نفسگیر جهید
و اندر آن سایهی تاریک که میمرد سخن
آسمان ضجهی دردی به دل خاک کشید
واندر آن شهر که فانوس گنه بود
آتش از کورهی چشمان کسان خاست
رود غرید
مرغ توفان
بال بگشود و چو تیری ز کمان
سوی خورشید دمان جست...
چراغ آسمان خاموش
ابر خاموش
باد خاموش است
و اگر قطرهی باران
نفرت ظلمت را
از ابر سیه رو به زمین بگریزد
نه صدایش به هوا برخیزد
ابر خاموش
باد خاموش است
و اگر قطرهی باران
ناگه از دام شب تار گریزد
نه صدایش به هوا برخیزد
آسمان تاریک، ابر تاریک، باد ساکت بود
نه صدایی به همه شهر
نه فروغی به همه راه؛
ناگهان
برقی از تودهی آن ابر نفسگیر جهید
و اندر آن سایهی تاریک که میمرد سخن
آسمان ضجهی دردی به دل خاک کشید
واندر آن شهر که فانوس گنه بود
آتش از کورهی چشمان کسان خاست
رود غرید
مرغ توفان
بال بگشود و چو تیری ز کمان
سوی خورشید دمان جست...
چراغ آسمان خاموش
ابر خاموش
باد خاموش است
و اگر قطرهی باران
نفرت ظلمت را
از ابر سیه رو به زمین بگریزد
نه صدایش به هوا برخیزد
- ۱۸ خرداد ۷۹
نظر:
ممنون از لینک
این از اون شعراس که خود شاعر باید بخونه ها!من که ریتمش دستم نیومد مهندسD:
کلیک کنید و حرف دلتان را بزنید