Man is free at the moment he wishes to be



رساله بدیهیات اندر باب حقوق نسوان



اين وبلاگ من هم شده شبيه وبلاگ پدرخوانده خانواده کورلئونه! اکثريت بازخوردها و نظرات و پيشنهادات از ‏پشت صحنه به آدم منتقل مي‌شود!‏

در مورد نوشته فمينيزم بازخوردهاي رسيده زياد و گاهاً به همان تندي خود نوشته بود. يکي از مواردي که ‏اکثريت به آن اشاره کرده‌اند اين بود که نوشته تکراري و کليشه‌اي و در مايه‌هاي غيب‌گويي با چشم بسته ‏بود. بنده هم عرض نکردم که نظر و تئوري جديدي را در باب فمينيزم در يک نوشته چند مثقالي در وبلاگم ‏ارائه مي‌کنم! حتي ادعا نکردم که در مورد فمينيزم چيزي نوشته‌ام و يا حتي چيز زيادي مي‌دانم. نوشته من نه ‏در باب فمينيزم، که در مورد فمينيست‌ها و مخاطبان مستقيمشان بود.‏

اگر خانم‌هايي فکر مي‌کنند نوشته من کليشه‌اي و تکراري است، اعتراضي ندارم. حتي فکر مي‌کنم که بله، ‏اينطور هم هست. ولي چرا با وجود تکراري و کليشه‌اي و همه‌گير بودن موضوع نوشته، همچنان اکثريت ‏قريب به اتفاق نسوان گرامي، به ساده‌ترين مواردش عمل نمي‌کنند. البته اين بي‌عملي و سکون مختص بانوان ‏نيست، و باعث سرخوردگي تمامي جريان‌هاي اجتماعي در ايران شده، اما انتظار مي‌رود يک گروه فعال ‏اجتماعي تحرک و بالندگي بيشتري داشته باشد. من در اطراف خودم، اين شور و بالندگي را نمي‌بينم. همه ‏آنچه مي‌بينم، نگاه‌هاي تند و سرخورده، و پرخاشگري و بدبيني و تلخکامي است.‏

از نظر شخص من، کلمه «فمينيزم» يا همان «زن‌سالاري» خودمان، نه مفهوم جديدي است، و نه مفهوم ‏والايي. اين کلمه دقيقاً همانقدر معني دارد که کلمه «ماسکيوليزم» يا «مردسالاري». مشکل و ايراد اين ‏کلمات و معاني و اتفاقات اجتماعي پس پشتشان، در مفهوم کلمه مرد و زن نيست؛ در آن کلمه «سالاري» ‏پسوند عبارت است. کوته‌نگري و کوته‌انديشي و اجبار و فشار و خشونتي که در اين پسوند «-ايزم» اينگونه ‏عبارت‌ها قرار دارد، هميشه باعث دلزدگي من مي‌شود.‏

از نظر من همه انسان‌ها صرفنظر از نژاد و رنگ پوست و مليت و جنسيت در حق زندگي و حقوق پايه و ‏اساسي با هم برابرند و بيانيه حقوق بشر سازمان ملل (و پيش از آن انقلاب فرانسه)، تکليف کار را روشن کرده. ‏حالا اگر کساني فکر مي‌کنند برابري کافي نيست و همچنان بايد جنسي (مرد يا زن) يا نژادي يا طبقه خاصي ‏سالار جامعه باشد، و يا با تندروي علیه نیمه غالب جامعه مي‌توان حقوق نداشته و يا از دست رفته را احيا کرد، از نظر من بهتر است ‏کمي در تنوير افکار و اصلاح عقايد خود بکوشند. من فکر مي‌کنم، کلمه «فمينيزم»، در عمل با کلمات ‏‏«ماسکيوليزم» و «آپارتايد» و «کمونيزم» و امثالهم فرقي ندارد. همه در بن‌مايه تفکر و خشونتي که در ذات ‏خود مستتر دارند، تقريباً يکسانند و در صورت کسب قدرت، به يک نتيجه ختم مي‌شوند. اگر فمينيزم خود را ‏جنبشي مي‌بيند که در صدد است که برابري فوق‌الذکر را برقرار کند، نااميدي‌اي و بالتبع آن، خشونتي که ‏تبليغ مي‌کند، باعث نقض غرض آن است.‏

علاوه بر اين، من با جداسازي معنايي مادينه‌ها در جامعه اساساً مخالفم. اينکه عده‌اي مي‌گويند «بايد زن‌ها را ‏شناخت»، «زن‌ها مهربان‌تر و با احساس‌تر و شکننده‌ترند»، «زن‌ها ضعيف‌ترند و بايد با اغماض بيشتري مورد ‏ارزشيابي قرار بگيرند تا توانمندتر شوند» و کلاً با نگاهي که بطور مستقيم و يا غيرمستقيم زن‌ها را ذاتاً ضعيفتر ‏مي‌بيند (يا تبليغ مي‌کند)، مخالفم. از نظر من زنها ضعيفترند، چون ضعیفتر تربيت مي‌شوند. واقعيتي که در آن ‏زندگي مي‌کنيم، تنها يک اثر وضعي و اجتماعي است و به سادگي قابل تغيير است. زن و مرد جز در فيزيک و ‏مواقع خاصي در زندگي مانند حاملگي و زايمان که دوره‌هاي کوتاهي محسوب مي‌شوند، در توانايي‌هاي عمده ‏تفاوت اساسي‌اي ندارند. همان دوره‌هايي مانند حاملگي و استراحت پس از زايمان هم، يک توانايي مثبت محسوب ‏مي‌شود و جامعه مي‌بايد به نفع زنان بارور، امتيازاتي را وضع کند. تمرکز و بزرگنمایی شديد و بيش از اندازه ‏تفاوت‌هاي زن‌ها و مردها، خواهي نخواهي باعث تفاوتي به همان اندازه شديد در برخورداري از حقوق انساني ‏خواهد شد. علاوه بر اين‌ها، جمع‌بندي (‏Stereotyping‏) زن‌ها و شخصيت بخشي به مفهوم زنانگي بطور ‏عام، در دراز مدت براي حقوق اجتماعي زن‌ها خطر دارد. همه زن‌ها مثل هم نيستند و همه مردها از همه زنان ‏بهتر نيستند. با عام‌سازي (‏Generalization‏) زنان و مقايسه آن با نسخه عام شده مردان، از آنجا که بشر ‏فقط به تازگي يک پايش را از جنگل بيرون گذاشته و جمعيت‌هاي عاميانه انساني، همچنان توانايي فيزيکي را به ‏عنوان مهم‌ترين عامل برتري و رهبري مي‌شناسد، نمره منفي‌اي براي جماعت نسوان خواهد داشت.‏

تازگي‌ها جمله «من به اينکه زنم افتخار مي‌کنم» را هم در نوشته‌هاي زنانه و در گفتگوهاي فمينيستي زياد ‏شنيده‌ام. باز هم اين عبارت مختص زنان نيست. من هر وقت مي‌شنوم که کسي به مليت، به رنگ پوست و ‏نژاد، به خانواده و اجداد، به جنسيت و چهره و يا موارد مشابه افتخار مي‌کند، جز پوزخند و استهزاء، رفتار ‏ديگري به فکرم نمي‌رسد. افتخار، مربوط به فعاليت‌ها و دستاوردهايي است که انسان در سايه تلاش و ‏کوشش خود به آن مي‌رسد نه تصادفاتی مانند محل تولد و نژاد و جنسیت. هنر و خرد و دانش و ورزش و امثالهم، شايسته تفاخرند، نه زن بودن و مرد بودن.‏

انسان‌ها در حقوق پايه با هم برابرند. همين کافي است. بهتر است زن‌ها خود را از مردها (و بالعکس) جدا ‏نکنند. در درازمدت، فرزندان ما، به تندروي‌ها و کج رفتاري‌هاي ما خواهند خنديد و در مورد ما قضاوت خواهند ‏کرد. بگذاريد هر لقبي هم به ما مي‌دهند، مانند رييس جمهور محبوبمان دلقک تاريخ نباشيم.

نظر:

:D خوب با همه حرفات موافقم!فقط یه چیز ،و اون اینکه گفتی اما انتظار مي‌رود يک گروه فعال ‏اجتماعي تحرک و بالندگي بيشتري داشته باشد.میخوام بگم که اتفاقا جنبش زنان فعال هم هست!اما متاسفانه ،اولن تریبونی واسه تبلیغ نداره،ثانیا نسبتا نو پا هستش!و داره با سختی ،خودش و حفظ میکنه!من مجله زنان و متاسفانه نمیخوندم ،اما میدونیم که از معدود تریبونهای این جنبش بود که تعطیل شد.کاری ندارم ،اما یه جایی به یکی از دوستام گفتم متاسفانه اخبار مربوط به فعالیتهای زنان ،هیچ وقت حتی به قدر اخبار هواشناسی هم ،مخاطب نداره!یعنی خبرخون ترین آدمها هم از همه چی خبر دارن ،غیر از کارایی که جنبش زنانی ها میکنن و اخبار مربوط به زنان!این و حالا کلی گفتما!منظورم شما نبودی.
راجع به ایسم و اینا هم که گفتی باهات موافقم.اما خوب میدونی که تو همین فمینیزم هم تلورانس زیاد وجود داره!از رادیکال هست تا محافظه کارها(یعنی همه هم تند رو و وحشی نیستن!همونطور که توی هر ایسم دیگه ای وجودداره!و متاسفانه چون اصولا این ایسمها واسه مقابله با یه چیز دیگه میان ،احتمالا کمی تند روی هم میکنن!و البته که مسلما تعادل از همه اش بهتره و نباید فراموش کرد که همه اینا واسه اینه که اون برابری بین آدمها به وجود بیاد!و اتفاقا زن سالاری هم خودش موجب نابودی حقوق مردها یعنی نیمه دیگه بشریت میشه!اینم که زنها با مردها هیچ فرقی ندارن و ضیف و اینا نیستند ذاتا رو خوب اومدی دادا! مرسی از رساله ات!;)

نقل مطالب با ذکر مأخذ آزاد است.