Man is free at the moment he wishes to be



زنم بر دیده تا دل گردد آزاد



اي تف به روح هر چي گربه خنگه! جينگوروي ما پريشب زاييد، درست مثل همه گربه‌هاي ‏عادي ديگه، با يک تفاوت بزرگ: اول پاي يکي از توله‌هاش توي دم روباهي اين گربه بي‌نظير ‏‏(و ابله!) گير کرد و شکست و اگه صداي توله گربه بدبخت باعث برانگيختن احساس فجيع قتل ‏و پرش از رختخوابم نشده بود، احتمالاً توله‌هه مرده بود (تصور کنيد يک گربه، توله‌اي رو که پنگولای يه ‏پاش توی دم پرپشتش گيره هي تو دهن بگيره و ببره تو لونه، بعد بدو برگرده دنبال بقيه توله‌ها، در حالي ‏که توله مذکور به دمش وصله و دنگ و دونگ به در و ديوار مي‌خوره! و دوباره اين صحنه‌ي به ‏عقب برگشتن و تعجب کردن و توله رو به زحمت به دهن گرفتن و به لونه بردن براي بار دهم ‏تکرار شه! و تازه دو تا نابغه هم در حال فرضیه پردازی باشن که چه جالب! نمی‌دونستیم گربه‌ها بچه‌شونو با دمشون هم یدک می‌کشن!) البته کمي وصله پينه به توله‌هه زدم و فعلا که پستان مادر از دهنش نميفته، ولي ‏فکر کنم اين توله از همين حالا ۱۵٪ معلول محسوب ميشه و بايد به بهزيستي معرفيش کنم!‏

به دليلي که نمي‌دونم چيه، مادر توله‌ها يکي از توله‌ها رو هم فراموش کرد که ببره (احتمالا به اين دليل که ‏شعبده‌بازي اون يکي توله حسابي گيجش کرد!) و اين توله جامونده و قحطي‌زده رو پس از ‏شمارش توله‌ها، شخصاً قاطي بنفشه‌ها پيدا کردم و بردم گذاشتم جلوي در لونه، ولي از وجناتش ‏پيداست که ديگه نميشه تعميرش کرد.‏

اين جينگوروي ما هر روز صبح از توي حياط مياد بالا درهاي تراس رو مي‌زنه تا غذاشو بديم. ما ‏هم غذا رو معمولاً پرت مي‌کنيم تو حياط که تراس رو کثيف نکنه. پيشي خانوم هم بدو مي‌ره ‏که غذا رو بزنه به رگ که... وقتي مي‌رسه به يک متري غذا، گمش مي‌کنه (جل‌الخالق!) ما هم هر روز ‏بلااستثنا مجبور مي‌شيم خودمون بريم قدم به قدم راهنماييش کنيم تا غذاشو پيدا کنه! من فکر مي‌کردم ‏گربه‌ها خداي زرنگين، ولي ظاهراً اين گربه‌ي ما موقع تولد از روي ديوار افتاده زمين! به نظر من ‏گربه‌اي که غذاي روزانه خودش رو در فاصله يک متري گم مي‌کنه، حق نداره بچه‌دار بشه! به ‏خدا اينو جدي مي‌گم! گربه از اين بي‌غيرت‌تر نديده بودم. بايد از همون اول که به هيچکدوم از ‏گربه‌هاي محل نه نگفت مي‌فهميدم. بچه‌شو ور مي‌دارم، يه خرناس هم نمي‌کشه که بي‌ناموس ‏بچه‌مو کجا مي‌بري!لامصب یهویی شد، تو همون نگاه اول؛ می‌دونی چی می‌گم؟ چشممون دید و ناغافل اسير قيافه ننه‌شون شديم، حالا بايد ‏توله‌هاي خانوم رو جمع کنيم! خداوند به اين دل ما کمي خويشتنداري و به چشم ما کمي ‏درويش‌منشي عطا فرمايد!‏

مي‌دونم حماقتها و مشکلات خانوادگی(!) يک گربه و صاحبش کوچکترين اهميتي براتون نداره، و حق هم دارين، ولي ‏خوب روحم از ديدن سرفه‌هاي توله در حال احتضار خراش خورده، چون بقيه توله‌ها (از جمله ‏توله‌ي شل فوق‌الذکر!) بهش اجازه نمي‌دن يه پکي به سينه مادرش بزنه، اينم که جون نداره بدبخت کسي ‏رو هل بده. به زور جاش کردم بغل مادرش، ولي فعلا نفس کشيدنش هم کوپنيه!‏

لعنت به شاخ و دمب شیطون! دور از جون غلط نکنم فردا لب يکي از گل‌هاي سرخ باغچه دست به بيليم، مگر اينکه يکي از شما عزیزان يه ‏راهي به ما ياد بده که اين توله گربه یتیم رو بدون کمک مادرش زنده نگه داريم. هر کي ‏مي‌دونست يه حال مبسوطي با ‏Message‏ بده، ایشالا خدا شب اول قبر بجای انقباض روح، آب میوه براش سرو کنه!

نظر:

=))) خیلی باحال بود.کلی خندیدییییییم.دمت گرم.عاشق گربه ها و حیوونای خنگم
راستش مننمیدونم اما فک کنم یه یر بری داروخونه یه شیشه شیر واسه بچه ان بگیری،بد نباشه و جواب بده.دیگه خودت باید جور زنت رو بکشی دیگه:D

نقل مطالب با ذکر مأخذ آزاد است.