Man is free at the moment he wishes to be



داد دل مردم هنرمند



با حضرت جوانبخت تلفناً(!) صحبت مي‌کرديم، اشاره کرد که سي‌دي اصلي آلبوم «دو ني استاد شيرمحمد اسپندار» را ‏که من علاقه‌اي به آن بهم زده‌ام براي خودش و من و يکي دو نفر از دوستان، اجباراً هديه خريده! (منظور از ‏هديه اجباري، هديه‌اي است که در انتهاي داستان شما مهمان خودتان مي‌شويد!)‏

آقا بسيار پسندمان آمد! من نسخه سي‌دي شده از روي کاسِت اين آلبوم را داشتم که زحمت آن را رضا برايم ‏کشيده بود و مدتها در ماشين نه تنها خودم گوش مي‌کردم، بلکه براي ديگران هم با آن - از شما چه پنهان - ‏کلاسي مي‌گذاشتم، بدون اينکه کاست کار را داشته باشم درحالي که در حقيقت سي‌دي من دزدي بي‌شرمانه‌اي ‏بيش نبود و بايد حتماً کاست کار را مي‌خريدم آنهم با در نظر گرفتن اينکه نه تنها خريد کاست، بلکه خريد ۱۰‏عدد سي‌دي اين شاهکار هم به هيچ کجاي من صدمه قاطعي نمي‌زد. تنها دليل نخريدن اين اثر هنري (و آثار ‏هنري مشابه) جز سطح مقطع وسيع نشيمنگاه اين بنده حقير چيزي نيست و خجالت‌آور است که با اين علاقه و ‏اين حجم ادعا، باز در پرداخت سهم خودم به صاحب اثر خودداري کنم.‏

من بخصوص هميشه افسوس مي‌خورم که نمي‌توانم اثر گروه‌هاي زيرزميني‌اي مانند اوهام و ۱۲۷ و هيچکس ‏و زدبازي و امثالهم را که با موسيقيشان حال بي‌حد مي‌کنم را بخرم که هم خودم داشته باشم و هم آنها را به ‏انجام کارهاي جديدتر و بهتر تشويق کنم و هميشه هم سعي کرده‌ام که در حد خودم کمک ناقابلي بکنم (شرکت ‏در کنسرت‌هاي غيررسمي گروه‌ها يا اعضاي آنها، خريد زيرزميني آلبوم‌هايي مثل «جنگل آسفالت» هيچکس ‏که آخر هم با وجود اينکه کلي سفارش داديم، متأسفانه دست نداد که بخريم و ...)‏

علاوه بر اين، حتی در اين خر تو پلنگ نرم‌افزار در ايران که به دليل عدم حمايت قانوني و عملي از نرم‌افزار (و ‏عدم وجود چيزي به نام کپي‌رايت!)، جلوي چشمت نرم‌افزار خارجي را که هيچ، نرم‌افزار خودت را کرک ‏مي‌کنند و مي‌دزدند و مي‌فروشند و کاري هم نمي‌تواني بکني، باز ما در حد وسعمان نرم‌افزارهايي را که در ‏برنامه‌هايمان استفاده مي‌کنيم با صرف هزينه‌هاي زياد و با هزار کلک (چون امريکايي‌ها روي اينترنت هم به ‏ما چيزي نمي‌فروشند!) مي‌خريم تا زحمت ديگران را بي‌ارج نگذاشته باشيم.‏

خلاصه علاوه بر بارش فراوان شرم‌افزار(‏‎*‏)، کلي از اخلاقمندي چنين دوستي لذت بردم. در اين وانفساي ‏گراني و بلوا، که هر توليدي ضرر دارد و «هري پاتر» هم به زور ۱۰۰ هزار نسخه مي‌فروشد، و «هنر» اصيل ‏و مستقل ديگر از نظر حکومت «گهر» محسوب نمي‌شود و در نتيجه حمايت هم نمي‌شود، خيلي انگيزه مي‌خواهد ‏که کسي با صرف هزينه‌هاي گزاف اثري خلق کند و در نشر آن بکوشد، چه احتمال ضرر زيادتر از سود، و ‏معمولاً سودآوري هم ناچيز است.‏

چه خوب است که همه، نه تنها سعي کنيم با خريد آثار هنري و فرهنگي (منجمله کتاب) به پديدآورندگان اين ‏آثار کمک کنيم، بلکه از جوانبخت جهان سرمشق بگيريم وبا هديه دادن (حتي هديه اجباري!) اين آثار به ‏اَعِزاء(‏‎**‏)، هم حمايت بيشتري از خالقان و ناشران اين آثار کنيم و هم در گسترش و پيشرفت فرهنگ و ادب ‏ايران که به حق حرف‌هاي زيادي براي گفتن دارد نقشي داشته باشيم.‏

من هر وقت اين بيت «بهار» را (از قصيده دماونديه) مي‌شنيدم که

زين بي‌خردان سفله بستان / داد دل مردم خردمند

با حسي حق به جانب، با مصرع دوم احساس همدردي مي‌کردم، ولي ظاهراً بي‌توجهي، بلانسبت مي‌تواند ‏انسان را مشمول مصراع اول کند!‏


------------------------------------------------
(*) همان عرق شرم خودمان!
‏(‏‎*‎*‏) اگرچه عرض هنر نزد يار بي‌ادبي است / زبان خموش وليکن دهان پر از عربي است!

نظر:

از این صیغه جدید هدیه اجباری خوشمان آمد!حرکت جالب انگیزیست !

نقل مطالب با ذکر مأخذ آزاد است.