Man is free at the moment he wishes to be



دو کلمه غرغر سنتی




اولين غرنويس امشب:


آقا چي بگم از بحران هويت؟ هر جا ميري اين جملات رو مي‌خوني: "آمريکايي ها..."، "انگليسي ها..."، "سوئدي ها..."، "اروپايي‌ها..."، ...، "ما ايراني‌ها..."

هميشه هم تهِ تهِ غرهاي ايراني‌هاي دپشاد غربت رفته، اينه که ايراني‌ها جواتن و اينجا ايراني‌ها همديگه رو تحويل نمي‌گيرند و با هم خوب نيستند و ...! (همه هم مقصر رو "ايراني‌هاي ديگه" معرفي مي‌کنن! خودشون اصلا اينطور نيستن ها!)

اولا: عزيز دل! شما ايران که بودي، سوار مترو مي‌شدي هر کسي رو مي‌ديدي سلام احوال پرسي مي‌کردي و روبوسي؟ اگه خيلي دلت براي ايراني‌ها تنگه، ۷۰ ميليون ايراني توي اين کشور هست، تشريفتو برگردون، بيا حالشو ببر! از سوپور تا دانشمند هسته‌اي و پوسته‌اي، همه جورش هست! آما به شرط اينکه موقع رانندگي فحش ندي!
اصولا کسي که از ايران ميره، يکي از دلايل اصليش اينه که از دست ايراني‌ها فرار مي‌کنه. ايران به عنوان يه کشور، يه مفهوم جغرافيايي سياسي اقتصاديه، وگرنه در واقع ايران جز محل زندگي ايراني‌ها چيز ديگه‌اي نيست. وقتي از ايران مي‌نالي، از ايراني‌ها مي‌نالي. در نتيجه احتمال اينکه يک ايراني در خارج از ايران چشم نداشته باشه يه ايراني (ديگه) رو ببينه، بيشتر از ميزان همون احتمال در خود ايرانه! انتظار ديگه‌اي داشتي؟! طرف از ايران رفته که ايراني‌ها رو نبينه! نکته رو بگير، اينقدرم غر نزن!

ثانيا: وقتي به خاطر دنبال کردن اهداف متعالي (يا غيره...!) از ايران رفتي که يک جاي ديگه دنيا، فرصت بهتري به دست بياري، بايد سعي کني محيط رو بپذيري. اين جمله که "ما ايراني‌ها... [در مقايسه با فلاني‌ها]... [به فلان دليل خوب نيستيم]" تهش چند پيام داره:

۱- من خودم رو نماينده ملت ايران در کائنات مي‌دونم، و ايراني يعني من! (قياس به نفس و بعد Steriotyping)
۲- حس حقارت و خود کم‌بيني داري، ولي روت نميشه بگي من، مي‌گي ما! (فرافکني)
۳- فکر مي‌کني چون به يک نکته‌اي پي بردي، پس پيشرو هستي و بهتر هستي و فهیم هستي و در اشتباه ديگران سهيم نيستی، در نتيجه حس خود کم‌بينيت ارضاء مي‌شه و حالشو مي‌بري. (نوع پيشرفته‌اش ميشه عقده‌گشايي؟)

بابا رفتين يه جاي بهتر، اينقدر تو زندگي ايراني و غيرايراني فضولي نکنين! ياد بگيرين، هماهنگ شين و سطح زندگيتونو ببرين بالا. غم غربت هم چاره‌يي نداره، جز قبول قانون بازي و صد البته استفاده کافي از تلفن‌هاي رايگان و ارزان قيمت اينترنتي.


دومين غرنويس امشب:

ما مرديم از اين کل‌کل‌های جماعت متجدد! يکي ميگه ولنتاين، اون يکي مي‌گه اسپندارمذگان (یه عده هم فکر می‌کنن فارسی باستان مثل انگلیسی بوده، الف اولشو می‌ندازن میگن سپندارمذگان! او لا لا!) يکي اينو تبريک مي‌گه، اون يکي سه روز بعد اونو! کلي هم بحث و حديث که اسپندارمذگان قديمي‌تره و وقتي ما اسپندارمذگان داشتيم، اونا کک و شيپيش داشتن و از اين حرفا! (اين جدل به Wikipedia هم کشيده!)

آقا جان! اگه يه زماني يه آدمايي تو ايران اسپندارمذگان مي‌گرفتن و اين حرفا (که البته به اين شکل هم نبوده و مراسم مذهبي بوده) ما اون آدما نيستيم. اون آدما رو عرب و ملخ تخمشونو از دنيا ور انداخت. از ۱۴۰۰ سال پيش تا حالا هم اسپندارمذگاني در کار نبوده. ما هم اگه ولنتاين غربي در کار نبود، نمي‌گشتيم دنبال اسپندارمذگان و تاريخ ازدواج اولياي مذهبي تا يه چيزي جلوش علم کنيم. بگذريم که خود ولنتاين رو هم دوستان کاپيتاليست و سرمايه‌دار ما در هال‌مارک و ... به اينصورت امروزيش علم کردند. خود ماجراي ولنتاين به مراسم مذهبي پاگاني بسيار قديمي (احتمالا با منشا بابلي يا سوري) مربوط ميشه که هممون هم از همونجا کپي زديم در اصل و صد البته پدر مقدس در واتيکان يه توجيه مسيحي پيدا کرده براش، وصلش کرده به پدر والنتين عاقد، همه طرف‌هاي درگير هم راضي شدن و حالشو مي‌برن!

اگه بُعد مصرفيشو ناديده بگيريم، خيلي هم رسم پسنديده‌ايه، حيف که اکثريت خانم‌ها حاضر نيستن از اين بعد خداپسندانه چشم‌پوشي کنن!

از دلايل اينکه دنيا اينقدر با ما بد شده، يکيش اينه که حاضر نيستيم تو بازي تمدن شرکت کنيم. دما... ببخشيد بيني‌مونو گرفتيم بالا، هر چيز زيبايي که باب ميشه، ما فوري مي‌گرديم نمونه و مثالشو در تمدن درخشان ۲۵۰۰ ساله (و با کشفيات جديد، کم‌کم داريم مي‌کنيمش ۷۰۰۰ ساله!) پيدا مي‌کنيم و اگه پيدا نکرديم، نفي مي‌کنيمش! حالا اگه ما اسپندارمذگان نداشتيم، ولنتاين بد مي‌شد؟ يا ما بد مي‌شديم؟

بابا بي‌خيال شين اين کل‌کل رو جون مادرتون بذارين از ولنتاينمون (ببخشيد اسپندارمذگانمون) لذت ببريم.

تازه يه عده‌اي هم که مسخره مي‌کنن هر چيزي رو که به عشق و محبت و هر مفهوم ديگه‌اي که به چيزي غير از پشم شتر و شمشير آخته مربوط بشه!

عجب غرغر خشني شد! بگذريم!


نظر:

آقا من براي آينده خودم و خودت نگرانم دز غرغرمون رفته بالا ،بايد خودمونو ببنديم به تخت

نقل مطالب با ذکر مأخذ آزاد است.