Man is free at the moment he wishes to be



به انتخابات ربط دارد




رهبری بزرگ غالباً ایجاب می‌کند که دودلی کنار گذاشته شود، در مقابل خرد متعارف مقاومت شود و تنها به ندای درونی که می‌گوید چه چیز درست است و چه چیز اشتباه توجه شود. این‌ها جوهره‌ی یک شخصیت مقتدر را تشکیل می‌دهند. معضل اینجاست که رهبری بد هم می‌تواند از همین خصوصیات نشأت گیرد: اراده‌ی پولادین می‌تواند به خودسری تبدیل شود، میل به تحقیر خرد متعارف می تواند به مثابه فقدان عقل سلیم باشد و ندای درونی هم می‌تواند وهم‌آلود شود.

این واقعیت که کسی تحت شرایط شگفت‌آور محق به نظر آید، لزوماً بدین معنا نیست که در موارد بعدی نیز محق خواهد بود. ولی احتمالا بدین معناست که افراد، به لحاظ روانی نمی‌توانند تشخیص دهند که در موارد آتی دچار اشتباه خواهند شد.





پاچه‌خواری متقابل اجتماعی



یعنی ببینم، اگر از کسی تعریف کنید ولی تعریفتان نکند یا بدتر، خدای نکرده خدای نکرده از شما انتقاد کند، حقیقتاً احساس خیانت و غبن به شما دست می‌دهد؟! مثلاً اگر بگوید شما کم کتاب می‌خوانید، شما اول بگویید که چون کتاب نمی‌خوانید خود را از بقیه جدا نمی‌دانید و بعد بدون اینکه ربطی داشته باشد بگویید که افتخار می‌کنید که جزء فروتن و کوچکی از این اجتماع هستید، بعد طرف از شما بپرسد ۵ کتاب آخری که خوانده‌اید چه بوده و شما نتوانید جواب بدهید، برای همیشه از او متنفر خواهید شد؟ اگر طرف هزینه‌اش را تقبل کند که شما طی مشاوره‌ای پزشکی، توجیه شوید که انجام فعالیت‌های فرهنگی مثبت، خطری برای سلامتتان ندارد چطور؟ اگر دکترش برادر محمد رضا گلزار یا خواهر نیوشا ضیغمی باشد چطور؟ اگر دکترش به شما پیشنهاد ازدواج بدهد چطور؟

***

نویسنده، شرمنده‌ی چشمان و سلیقه‌ي حسنه‌ی جمیع خوانندگان این وبلاگ می‌باشد. شرمنده‌ی جمیع افکار ایده‌الیستی شخص خودش هم می‌باشد. با این وجود، از آنجا که این کشتی در حال غرق شدن است و ما هم به هر حال سوارش هستیم، و همچنین جهت حفظ سنت حسنه‌ی رأی دادن از لج یکی به آن یکی، فعلاً با کلروفیل همنشینی خواهیم کرد.

سبز رنگ جوادی است؛ در همین راستا، نویسنده‌ی این سطور، جواداً به «موسوی» رأی خواهد داد.
نقل مطالب با ذکر مأخذ آزاد است.