تکوین اتوریته: خانواده
وقتی که اهل معنویت و ارباب قدرت و سنت از خانواده صحبت میکنند، انسان فکر میکند که موضوع بحث، موضوع زیبایی است: خانواده، عشق، امنیت، فداکاری و هزار مفهومی که پیشتر، توسط همین کانون گرم، در مغز شنونده سیلیکوب شده است و در نتیجهی انس با چنان مفاهیمی، با یادآوری آنها احساس آرامش میکند. اما برای کسی که عادت دارد علاوه بر خطوط متن، نیات نهفته در لابلای خطوط را نیز بخواند، به ناگهان زیبایی بحث، به چنان لجنی کشیده میشود که بویش غیرقابل تحمل میشود!
خانواده از نظر اهل عقیده و بکس معنوی، به مثابه سلول اجتماع است. نه نگرفتید: سلول اجتماع، نه به معنی کوچکترین جزء تشکیل دهنده اجتماع، بلکه به عنوان اولین زندان هر انسان! در خانواده است که کودک را با اطاعت آشنا کرده، برای اولین بار سرش را خم و شخصیتش را خنثی میکنند و به او میقبولانند که شخصیت مستقل، داشتنی نیست. برای اولین بار، هر انسان در خانواده با مفهوم جزا آشنا شده و تنبیه را - با دلیل و یا بیدلیل - میپذیرد. در خانواده است که برای اولین بار، یک سازمان اجتماعی میتواند ادعا کند که زندگی هر شخص، مدیون راهبر آن سازمان است و در خانواده است که برای اولین بار، احترام بیقید و شرط به «عامل» قدرت واجب میشود. و در نهایت، خانواده است که انسان را برای پذیرش بی چون و چرای قدرت بیامان - قدرتی که از طرف صاحب تصمیم اعمال میشود، و در حقیقت اتوریته (Authority) - آماده میکند. انسان چگونه می تواند ادعای آزادی کند، در حالی که از بدو تولد، بطور قانونی و با حمایت فعال قدرت، به مالکیت «پدر» درمیآید؟
اهل قدرت، دلایل کافی برای حمایت از خانواده دارند: چرا که نه؟ مسئولیت خطای آنان بر عهدهی خانوادهها گذاشته شده، و ثبت و اعمال هویت بر افراد اجتماع آسانتر میشود. انرژی کوبنده و خطرناک مردان فعال، در خانواده مصرف (بخوانید سرکوب) شده و مسئولیت نگهداری و آموزش مؤثر کودکان از دوش تصمیمگیرندگان وبرنامهریزان اجتماع برداشته میشود. تنها با شکلدادن و حمایت از خانواده است که میتوان میان کودکان نوباوه تفاوت گذاشته و طبقات اجتماعیای تشکیل داد که بر اساس شایستگی نبوده و تنها بر پایهی ارتباط موروثی با پیشینیان باشند. وقتی گفتم اهل قدرت از خانواده حمایت میکنند، نیازی به توضیح بیشتر نبود: خانواده لولهای است که مانند رگها، قدرت لگام گسیخته را در بدن اجتماع جاری و ساری میکند.
خانواده تنها جایی است که میتوان اتوریته را در آن به گونهای نهادینه کرد که پرسش نیافریند: برای خردسالی که امنیت خود را در آغوش مادر و سایهی پدر مییابد، پذیرش و هضم قدرتی که در خانواده اعمال میشود، اهمیت تکاملی دارد. هضم قدرت، تا جایی پیش میرود، که سازمانهای ثانوی اجتماعی، قدرت را تا جایی از خانواده به ارث میبرند، که کمکم توانایی آن را پیدا میکنند که فرد را به سر نهادن به قوانین ناکارآمد اجتماعی، و پذیرش حضوری نامرئی در آسمانها قانع کنند، تا جایی که فرد، در راه تثبیت موقعیت اجتماعی چنین سازمانهایی، از بذل خون و مال دریغ نکند (و در واقع تیشه به ریشه خود بزند!)
احترام به والدین ارزشی است که اجتماعات سنتی نه تنها آن را محترم میشمارند، بلکه آن را اجبار میکنند. با این وجود، کدام خرد محترمی میپذیرد که احترام به والدین میباید خودکار و بیدلیل باشد؟ هر نوعی از احترام، چه در خانواده و چه در خارج از آن، نمیباید خودکار بوده، و باید بر پایهی عملکرد اشخاص باشد. تنها حضور و حمایت قدرت از خانواده است که انسانها را قانع میکند که ارزشهای جاری در خانواده، با ارزشهای جاری در اجتماع میتواند متفاوت بوده و حتی متناقض باشند!
اینجا میباید به تصویری اشاره و اعتراض کنم، که تنها مفهومی مانند خانواده میتواند بیافریند: تصویر «مادر فداکار»! اشتباه نکنید، من عمیقاً تحت تأثیر عظمت و شکوه مادران و زنان فداکارم و برایشان احترامی ژرف قائلم. با این وجود، فداکاری مفهومی دردناک است، زیرا بدون حضور درد و رنج و محرومیت و قربانی، فداکاری به وجود نمیآید. تصور شخصی من این است و بر آن پای میفشارم، که مردمان متمدن و عاقل، نمیباید از تصاویری که به درد و رنج آمیخته هستند لذت برند، مگر اینکه چنان درد و رنجی، در وضعیتی جنگی یا حفظ موجودیت صورت گرفته باشد و شامل همه اقشار اجتماع شده باشد، نه اینکه گروهی خاص از مردمان، بار رنج را به دوش کشند. من تصویر «مادر مهربان» را، بیش از تصویر «مادر فداکار» ترجیح داده و دوست میدارم. اجتماع، با سرکوب شرطی غریزهی زنان، و گذاشتن شرط ازدواج، و پیوستن و سرسپردن به خانواده جهت بچه داشتن، عملاً زنان را به بردگی کشانده و حتی مالکیت فرزندانشان را از آنان سلب کرده است! خانواده با سرکوب زن و آفریدن الگویی از فرمانبری و بردباری، کودکان را برای یوغی که میباید در ابتدا داوطلبانه و در نهایت به اجبار و خشونت بر گرده حمل کنند آماده میسازد.
خانواده به این معنی که شرحش رفت، میباید از میان برود. میباید خانواده را دوباره تعریف کرده، و بازسازی کرد. کوچکترین جزء اجتماع خانواده نیست: انسان است! از آنجا که اتوریته از خانواده آغاز میشود، نمیتوان بدون تعریف دوبارهی خانواده، به آزادی رسید.
سر وقت و حوصله، مطلب را ادامه خواهم داد...
نظر:
آقا افتخار آشنایی >D:<
aghaa kheyli tond neveshti
joori ke manam tond tond daaram mikhoonam
kollan movaafegham
daghighan ham movaafegham
vali asaab nadaari cheraa?
@محسن: استمراراً ارادتمندیم سید!
@ناشناس: از اونم بالاتر! اصلاً اعصاب معصاب ندارم!
کلا با خیلی از مفاهیمی که گفتی موافقم. اصولا از این نگاه متفاوتی که داری خوشم می اد رفیق
مخلصیم داش محسن! خوشحالم که در این افکار تنها نیستم.
کلیک کنید و حرف دلتان را بزنید