Man is free at the moment he wishes to be



برخیز وقت تنگ است، و از گل نمانده بسی






خيز مهرويا! تا مجلس زي سبزه بريم / که جهان تازه شد و ما ز جهان تازه‌تريم
بر بنفشه بنشينيم و پريشيم خطت / تا به دو دست و به دو پاي بنفشه سپريم
چون قدح گيريم از چرخ دو بيتي شنويم / به سَمَنبرگ چو مي خورده شود لب ستريم
وگر ايدون به بُن انجامدمان نُقل و نبيذ / چاره‌ي هر دو بسازيم که ما چاره گريم
بِمَزيم آب دهان تو و مِي انگاريم / دو سه بوسه بدهيم وانگه نُقلش شمريم
نخوريم اَندُه گيتي که بسي فايده نيست / اگر ايدونکه بريم اَندُه او يا نبريم
پيش کاين گيتي ما را بزند يا بخورد / ما ملکوار مر او را بزنيم و بخوريم




نظر:

نقل مطالب با ذکر مأخذ آزاد است.