Man is free at the moment he wishes to be



بوها، وقتی بزرگ شدیم و یادمان رفت



دقيقاً مطمئن نيستم بيني من ضعيف شد يا بوها از شهر رفتند؟

بوي لواش رو يادتونه؟ بوي عجيب خمير و نان و آتش و سوختگي تکه‌هاي نان. حتي شايد کمي هم بوي ‏کپک مي‌آمد در نانوايي‌ها. بوي سنگک چطور؟ خيلي متفاوت بود: بوي صابون و سنگ! صداي تلق تلوق ‏سنگ‌ريزه‌ها روي توري ميز نانوايي. بوي بربري هم با آن لعاب عجيبش. بوي تافتون! اسمي که هيچ جور ‏نميشه ادبي نوشتش: "آقا لطفاً يک فقره نان تافتان مرحمت فرماييد!"‏

بوي دوشنبه بازار رو يادتونه؟ هميشه توي زمين‌هاي خاکي، گاهي فروشنده‌ها آب مي‌زدند جلوي ماشين درب ‏و داغانشان را که بوي خاک باران خورده بلند مي‌شد، البته فرق باران اين بود که نم تميزي داشت، اين بو ‏درجه گِلش بيشتر بود؛ پر از آدم، بوي عرق، بوي يونوليت، بوي لواشک، بوي سبزي‌هاي معطر، بعضي مواقع ‏بوي تند عطر (يعلخ!) بوي لنت ترمز و لاستيک دوچرخه‌هايمان، بوي تيشرت‌هاي نخي و نايلوني بچگي، بوي ‏دوستانمان، بوي متفاوت دخترهاي غريبه! (احتمالاً براي دخترها، پسرها هميشه بوي عرق و خاک مي‌دادند!) ‏گاهي بوي اسکناس‌هاي ۱۰ توماني و ۲۰ توماني و بوي عجيب زنگ زدگي پنج توماني‌هاي برنجي و برنزي ‏براق مسي رنگ با آن شمايل گربه‌اي ايران پشتش! بوي بست‌بندي پفک‌هاي مينو رو يادتونه؟ يک جوري ‏چِندش بود! بوي شکلات‌: ايراني‌ها يک جور، خارجي‌ها يک جور. ايراني‌ها فقط بوي کاکائو و پوشش نقره‌اي ‏دور شکلات را مي‌دادند، خارجي‌ها بوي فندق و هزار آميختني ديگر هم داشتند. بوي اسمارتيز، بوي پاستيل، ‏بوي بستني چوبي پاک، که من هميشه دوقلو مي‌خريدم از زور خست (به نسبت اندازه بستني ارزانتر در ‏مي‌آمد!)، ولي عاشق يک‌قلويش بودم، حس عجيب ليس به در بستني‌هاي وانيلي ليواني پاک: يادتونه؟ هميشه ‏کمي بستني به در پلاستيکي مي‌چسبيد! بوي عجيب برفک روي در بستني ليواني و بوي عجيب پاکت ‏کاغذي بستني‌هاي چوبي.‏

بوي پارک! هورا بوي پارک! بوي کاج، بوي ميوه کاج، بوي چنار، بوي چمن (گاهي خشک، گاهي نم)، بوي ‏گل‌هاي سرخ کم‌بوي تهران، بوي سيمان هزارتوهاي زمين بازي، بوي عجيب فولاد تاب و الاکلنگ، بوي ‏موزاييک، بوي آسفالت، بوي بلال! بوي ذغال، و البته بوي لجن تابستاني جوي‌هاي تهران.‏

بوي سينما! بوي عجيب کفپوش‌هاي لاستيکي! بوي بوفه سينما، بوي ساندويچ‌هاي کالباس خشک و گوجه و ‏خيارشور، بوي کيسه‌هاي نايلوني بسته‌بندي يا بوي کاغذ کاهي دور ساندويچ، بوي پاپ‌کورن (همون بي‌تربيتي ‏فيل!) بوي صندلي، بوي چادر سياه خانم کناري. چرا هميشه چادرها يک بوي عجيبي مي‌دهند؟ بوي عرق ‏نيست، بيشتر بوي خاک مي‌دهند. شبيه بوي توري‌هاي پنجره خاک گرفته.‏

بوي عاشورا! بوي نذري، بوي چادرهاي بزرگ، بوي عرق، بوي گلاب، بوي جوراب، صدا، صداهاي مبهم، ‏صداهاي خنده، صداهاي گريه، عربده، سکوت، پچ پچ، صداي زن‌ها...‏

بوي آستارا، بوي جنگل، بوي باران، خزه، سيب وحشي حياط "بابزرگ"، بوي بربري‌هاي متفاوت پر سبوس، ‏بوي بنفشه‌هاي وحشي، بوي انجير، بوي پوسته خيس درخت انجير، بوي شن‌ها ساحل، بوي آب دريا، بوي ‏نمک، بوي مرداب، بوي لجن‌زار، بوي رودخانه، بوي ني چوب ماهي‌گيري، بوي کرم‌هاي خاکي طعمه ماهي، ‏سکوت و انتظار، سمفونی جیرجیرک‌ها، بوي ماهي‌هايي که مي‌گرفتيم، بوي رهبر ارکستر: قورباغه!‏
بوي باران! ۱۰۰۱ باران، نه يک جور مثل باران تهران، ۱۰۰۱ جور باران داره آستارا: چندصدتايي اسمي دارند، بقيه ‏اسم ندارند، ولي همه مي‌دانند که اين‌ها هم بايد اسمي داشته باشند. خوبيش اينه که هر کسي اسمي مي‌ذاره ‏روي باراني که خودش دوست داره: باران خيس، باران خشک، باراني که باران نيست ولي خيس مي‌کند، ‏باراني که باران است ولي خيس نمي‌کند، باران بم، باران زير، باران تيک تيک، باران دام دام، باران يک دو، ‏يک دو سه، يک دو؛ باران شرشر، باران جرجر، باران پنجره‌نواز، باران خنده‌هاي خانوادگي، باران تاريک، باران ‏روشن، باران آفتابي، باران رنگين‌کماني. بعضي از باران‌ها مهربانند، بعضي ها خشن. و بعضي از باران‌ها هستند ‏که بايد با کسي زير آنها راه رفت...‏

بوي سفال سقف‌ها، بوي چوب سقف‌ها، بوي نم رختخواب‌هايي که بهترين معشوقه‌هاي دنيا هستند؛ ‏رختخواب‌هايي که براي جدا شدن از آنها اراده لازم است!‏

بوي بوراني پلو، بوي سوتتي پلو، بوي شير برنج، بوي سبزي کوکو، بوي قورمه سبزي، بوي ماهي شور و ‏ماهي سفيد سرخ‌شده، بوي آشپزخانه، بوي کيک خانگي، بوي مادر و مادربزرگ، بوي عمه‌ها و خاله‌ها؛ ‏نمي‌دانم چرا، ولي يادم نيست عموها و دايي‌ها بويي مي‌دادند يا نه!‏

بوي دفتر و کاغذ، بوي کيف مدرسه، بوي توي کيف مدرسه، که هميشه کم‌کم بوي خوراکي‌هاي زنگ تفريح ‏را مي‌گرفت که معمولاً نان و پنير بود در کيسه نايلوني (من عاشق نان و پنيرم!) بوي گچ تخته، بوي کلاس، ‏گرماي ملايم کلاس، بوي شلوارهاي پارچه‌اي پشمي خيس‌خورده (يعلخ!) و بوي نامشخص و عظيم پالتوها ‏در زمستان.‏

بوي نارنجک و هفت ترقه! نارنجک‌ها اول کاغذي بودند، بعد کم‌کم لنتي شدند. هفت ترقه‌هايي که از جنس ‏پاکت سيمان بودند. بوي فشفشه، بوي اکليل سرنج و زرميخ(!)، بوي کاغذ و چوب و نفت و گازوييل و هزار ‏سوختني‌اي که هر سال مي‌سوزانديم تا سرخيمان را تأمين کنيم! بوم، بووووووووووووووم! بوي عجيب گاز، ‏بوي افشره‌هاي داخل اسپري‌هاي مختلف. بوي سبزي پلو با ماهي، بوي آجيل چهارشنبه، بوي سکه، بوي ‏سبزه، بوي فرش و نم و کف و انواع مايعات شوينده، بوي خونه تکوني، هياهو و هياهو! بوي باغچه خانه، بوي ‏هرس درخت‌ها، بوي خاک خوشحال زمستاني، بوي بهار، بوي هفت سين، ....‏

بوي بد دهان! بوي نوزاد يک ماهه (يعلخ!)، بوي پوشک و پودر و سرلاک و آب دهن شيرآميز نوزاد! بوي ‏حمام، بوي صابون و بخار، بوي گچ نم خورده، بوي پوست بچگانه‌اي که آب قطره قطره رويش برق مي‌زد!‏

همينطور که فکر مي‌کنم، بوهاي بيشتري برايم زنده مي‌شوند. هزاران هزار بو! همه را مي‌توانم توصيف کنم، ‏هر کدام شخصيتي دارند.‏

کِي اين بوها مردند؟ کِي؟ کِي من عادت کردم به چند بوي خاص؟ کي ديويدوف و آديداس و عطر و مام، ‏بوهاي عزيزم را دزديدند؟ حس مي‌کنم بوها نماينده معصوميتي بودند که در من روزي مرد. مي‌خواهم امسال ‏با بوها آشتي کنم! دوباره مي‌خواهم بوها را حس کنم، مي‌خواهم شامه‌ام را بنوازم. اگر در سال جديد مرا ديديد ‏که پره‌هاي بيني‌ام را تکان مي‌دهم، ديگر مي‌دانيد در جستجوي چه هستم!

نظر:

هی ی ی ی!اینو باز خوندم...یادش بخیر ...مرسی از یاد آوری بوها.دلم تنگ شد

vaaaaay!merciiiii!kheiliiiii bahaaaal bood in pstet haam :D!man hamiiintr darm hal mikonam o mikhanadam:D!ye post ham raje be kartoonhae bachegii va fazahee ke dasahtan o hess haee ke midadan be adam ,benviis!:D!mesle bamzii,serendipiti,doctor ernest,belfi lilibit va ....ooovah!kheliiiiiiieeeee

Friday April 4, 2008 - 02:00am (PDT)

نقل مطالب با ذکر مأخذ آزاد است.