دیگر تمام شد
سفید پوشیدی و سرباز اول را دادی جلو. فکر کردی ما را سیاه کرده ای. سیاه بازی در آوردی و هل من مبارزت، تاریخ را شرمنده کرد. فکر کردیم هزار حرکت نکرده را خوانده ای از عمق روحمان. ما که چیزی برای باختن نداشتیم. سرباز اول را دادیم جلو، پیاله اول را رفتیم بالا؛
پیاده ات بیجا بازی کرد، میدان دادی. گفتیم اسبت جفتک می اندازد، شانه بالا انداختی. فیلت جای اسلحه، قاچاق بار زد، فرمانده اش کردی. کشتیدمان و به دروغ از رخ خون باریدید و در قلعه نشستید و از خونمان سبوها آکندید. وزیرت را نشان کرده بودیم. می باید باز خون می خوردی و قلعه می رفتی. براق شدی و این غلطت، صفحه را گورت کرد. پیاله دوم را افشاندیم بر خاک. خون شهیدانمان است که دامنت را خواهد گرفت.
مرکز می خواستی، تهرانت مال ما شد. چپت را خواستی ببندی، اصفهانت را گرفتیم. خواستی تله را بار کنی، قم ات سینه زن شد. اسبانت یله و پیلانت گله، فکر کردی مهره ها را خیمه زن می کنی، بیدق می گیری و بیرق می زنی. وول نزن، لقمه خودمانی؛ لایق سوار نیستی، با همین پیادگان فکت منفک است. پیاله سوم، تاکتیک نیست؛ آتشی است که برایت اندوختیم؛
ماتت نبرد، در چند حرکت ماتی. آن شبی که پیادگانت با فانوسقه نگذاشتند بخوابیم، این پیری و قرمزیت را آرزو کرده بودم. قافیه را باختی حاجی! بی پشتیبان شاه-بازیت که تمام است هیچ، بازی را هم می بازی؛ حالا هی زور بزن که وزیرمان را بگیری. آن سربازها که آن طرف صفحه معرف حضورند، تک به تک وزیرند.
پیاله آخر را نگه می دارم. یک روزی می رویم کیش، با رفقا!
پیاده ات بیجا بازی کرد، میدان دادی. گفتیم اسبت جفتک می اندازد، شانه بالا انداختی. فیلت جای اسلحه، قاچاق بار زد، فرمانده اش کردی. کشتیدمان و به دروغ از رخ خون باریدید و در قلعه نشستید و از خونمان سبوها آکندید. وزیرت را نشان کرده بودیم. می باید باز خون می خوردی و قلعه می رفتی. براق شدی و این غلطت، صفحه را گورت کرد. پیاله دوم را افشاندیم بر خاک. خون شهیدانمان است که دامنت را خواهد گرفت.
مرکز می خواستی، تهرانت مال ما شد. چپت را خواستی ببندی، اصفهانت را گرفتیم. خواستی تله را بار کنی، قم ات سینه زن شد. اسبانت یله و پیلانت گله، فکر کردی مهره ها را خیمه زن می کنی، بیدق می گیری و بیرق می زنی. وول نزن، لقمه خودمانی؛ لایق سوار نیستی، با همین پیادگان فکت منفک است. پیاله سوم، تاکتیک نیست؛ آتشی است که برایت اندوختیم؛
ماتت نبرد، در چند حرکت ماتی. آن شبی که پیادگانت با فانوسقه نگذاشتند بخوابیم، این پیری و قرمزیت را آرزو کرده بودم. قافیه را باختی حاجی! بی پشتیبان شاه-بازیت که تمام است هیچ، بازی را هم می بازی؛ حالا هی زور بزن که وزیرمان را بگیری. آن سربازها که آن طرف صفحه معرف حضورند، تک به تک وزیرند.
پیاله آخر را نگه می دارم. یک روزی می رویم کیش، با رفقا!
نظر:
khedmate haaj aghaaye delgarm,
eraadatmand.....dame shoma garm...bad az gharne booghi weblog gardi mikonam...in computer jadid ham farsi neminevisad.....be har haal mokhlesim va movaazebe khod baashid
ارادت خاصه داریم.
منتظریم شما بنویسید، دلمان کمی باز شود.
کلیک کنید و حرف دلتان را بزنید