غرنوشت
هر چه بیشتر نوشتههای ملت را در وبلاگستان میخوانیم، بیشتر به شدت تحریم عقل در ایران واقف میشویم. بزرگترین سرمایهی بشری عقل و وقت است، ظاهراً ما اولی را نمیشناسیم و فقط دورادور سلام و علیک داریم و دومی را هم چون زیاد داریم، هدر میدهیم ببینیم چه کسی اعتراض میکند تا حالش را بگیریم! آره بابا جان، ما ملت شاخی هم هستیم، تا کور شود هر آنکه نتواند دید! دشمن هم زیاد داریم، همهاش به خاطر اینکه ما بچه باحال محلیم و آنها به ما حسودیشان میشود.
یک خانمی با کلی ادعای دانش و فهم، با این استدلالات کشکی تیشه به ریشهی آموزش جن.سی و استفادهی بچههای دبیرستانی از موبایل میزند و نگران بلوغ زودرس جوانان است و فکر میکند بلوتوث یعنی ]اهم![، از آن گوشه یوتول و سایرین را به اتهام جداییطلبی - به خاطر مقالاتی در باب هویت و قومیت و مقالهای در باب نام دریای خزر - در بالاترین پوست میکنند چون کاسیها (یا کاسپیها) یک ربطی به گیلک جماعت دارند و اینها برای اثبات وطندوستی، ناشیانه از تاریخ انقلابات گیلان در مقدمه مقاله استفاده کردهاند؛ از آن ور هم یک سری جماعت هنگام صحبت کردن طوری شعار میدهند که «خارپشت شاکی» روی اعصاب انسان دوانیده میشود. نقل قول:
«... در آن زمان بر فراز خلیج همیشه فارس با هواپیمای F14 در حال پرواز بودم که ناگهان با بوق سیستم هشدار، متوجه شدم که هواپیمای پیشرفتهی استکباری دشمن به سمت ما موشکهای پیشرفتهی ابرقدرت جهانخوار را شلیک کرده است ]موشک خوشبختانه به تامکت خوشگلمان نمیخورد و با فاصله منفجر میشود ولی ترکشهایش صدمهای به هواپیما میزنند که پس از کلی ماجرا و کش و قوس، خلبان با مهارت و شجاعت و بطرزی معجزهآسا موفق میشود در تهران بنشیند و میبینند که هواپیما کلی آسیب دیده، آن وقت توسط پرسنل تعمیرات، هواپیما پس از ۶۰۰۰ نفر ساعت کار دوباره آمادهی پرواز میشود؛ ادامه:[ حالا هم همین هواپیماها و حتی هواپیماهای مسافری را، با وجود سن بالا و کمبود قطعات به علت تحریم ناجوانمردانه، غیرت و همت بچهها روی هوا نگاه داشته!»
- (فرازی از خاطرات یک خلبان قهرمان، خلاصه و ویرایش شده ولی با همان کلمات)
از کجا شروع کنم؟ (اصلا شروع کنم یا بیخیال بشوم بروم دلسترم را بخورم حالش را ببرم و عشق دنیا را بکنم؟)
ما آخرش نفهمیدیم اگر «تن آدمی شریف است»، پس دیگر این همه تبعیض برای چیست؟ دیگر اعالی و اسافل ندارد که! همه جایش شریف است! همه با کله از همان اسافل در آمدهایم، در حالی که چند نفر با دقت زل زده بودهاند به ما! تازه تجربه نشان داده که در اکثر موارد، اعالی انسان، به نفع اسافل انسان تبعیض قائل میشود جهت کسب فیض روحانی! آخر چرا بعضی طوری خودشان را میگیرند که انگار از دماغ مادرشان در آمدهاند، بالاخص که خودشان مادر هم باشند؟ از یک طرف میگویند ازدواج خوب است و اسلام آن را به عنوان راه حل جهت ]اهم![ تشویق کرده (اسلام میگوید سوم دبستان که رسیدید، حله!) ، از آن ور میگویند دختران دبیرستانی متأهل چون از طبقات بیفرهنگ اجتماع هستند(!)، نباید با دیگران در یک کلاس بنشینند! (دبیرستان یعنی از ۱۵به بالا) ببینید و عبرت بگیرید که یک روشنفکر میانمایه، چگونه میتواند از […] هم مرتجعتر و خطرناکتر باشد. عزیز دل! بچهی دبیرستانی شما، هر چند هرگز به شما که طاقت شنیدنش را ندارید نخواهد گفت، ولی اطلاعات بخور و نمیری در مورد مسائل جن.سی خواهد داشت. حیف که چون شما و مدرسه او را راهنمایی نمیکنید، ممکن است که کارگاه آموزشی را با استاد ناجوری پاس کند! من پسرهای دبیرستانیای میشناسم که جوان ناکام نخواهند بود، چون از پدرشان هم کامرواتر بودهاند! خود دانید؛ یا اینها، یا خودتان و کارشناس مدرسه!
یک زمانی شلوار جین و ابروی برداشته و این اراجیف، همان موبایل امروز بود. حال میکردید سر صف به خاطر فوکول و شلوار جین، جرتان میدادند؟ آن زمان هم یک عدهای مثل شما فکر میکردند فوکول و جین، نشانهی دعوت بیدریغ از جماعت مذکر متزلزل(!) جهت ]اهم
نظر:
آقا عالی ی ی ی ی ی بود!به خدا که سخن از دل ما میگویی!عقل هم خوب چیزیه. کاش این خانوم اقلا یه کم با دوره خودش همذات پنداری میکرد(داستان موبایل و میگم). خیلی دوست دارم روزی رو ببینم که امثال این خانوم، از تکنولوژی قد نوک سوزن هم نتونن سردر بیارن! بعد میخوام ببینم دیگه دستشون به چی بنده و به چی میتونن گیر بدن!خیلی هم دور نیست اون روزا!
yadam bendaz ye rooz kami az in havapeimahaye iran barat tarif konam! hatmanaa !
در مورد پست آن خانم باسوات! نمیدانم کامنتهای پست را هم خواندید یا نه، اینها را خدمت انورشان نوشتم. واکنش ایشان هم که طبق معمول آخوندی است! همه چیز را به همه چیز می دوزد و آسمان و ریسمان میکند و آخرش هم چهارتا شعار میگذارد! خلاصه اینکه با شما موافقم ولی چه فایده که ما در این وطن غریبیم!(-:
بیشتر هموطنان این دست آدمها را بهتر میفهمند چون صحبت از دین و ناموس و غیرت و ... (حالا با کلام شبه روشنفکری!) میکنند.
پ.ن. لینک همین مطلب شما را برداشته گذاشته توی وبلاگش با عنوان "ایشان هم فکر کرده من مخالف آموزشم!" حقیقتا خنده دار است! همان ماجرای پهن خوشبوست! موافقت ایشان با آموزش (که معلوم نیست از کجای این عقاید مندرس در میاید) مثل معطر کردن فلان الاغ با پهن خوسبوست!
afsordeh joon
man hosele nadaram ziyaad baraat bebaafam vali tigh e enteghaadet borandeh shode. haalat e parkhaashgaraaneh daareh, rahm kon be mellat.
yaroo ks o mineviseh to khodeto naranjoon vali haal kardam kolli.
kaashki maa ham kaamravaa mishodim bad miyoomadim injaa be joon e ardoolak
کلیک کنید و حرف دلتان را بزنید