روشنفکری و پدرسالاری
نوشته قبلی من خوشبختانه مورد توجه قرار گرفت، و از همه کسانی که مستقیم و غیرمستقیم نظر دادند متشکرم، ولی بخصوص یکی از نظرات، برای من خیلی جالب بود و من دوست دارم - بطور کاملاً خلاصه - یک تحلیلی روی این نظر انجام بدهم:
نظر:
خودت هم بهتر می دونی که در این شرایط، آرمانی فکر کردن و انتظار زیادی داشتن از ته مانده های راک ایرانی در ایران! کار اشتباهی است.
من یک سوال دارم:
با این توصیفات جنابعالی جای حمایت مردم و رشد موزیک نو پای راک ایرانی کجاست؟
یک سوال دیگر :(شد دو تا)
آیا واقعاً قرار است همه اول توی زیر زمین خانه هاشان سوپر استار شوند بعد بیایند روی سن تا ما ببینیمشان؟
۱- آرمانی فکر کردن هیچوقت اشکالی ندارد و دلیل اصلی رشد بشر، از مرحله سوسمار خواری به مرحله فرنیخوری در فضا هم همین است! علت رشد غربیها و عقب گرد ما وسطیها هم همین است که مای آرمانگرا، بعد از پیروزی نسبی در جنگهای صلیبی واپسگرا شدیم و آنها، از شکست درس گرفتند و آرمانها را جدی گرفتند. بزرگی هر انسانی هم به اندازه رویاهایی است که دارد.
۲- ته مانده راک ایرانی؟ کسی به من نگفته بود به کنسرتی میروم که ته مانده است! من برعکس فکر میکردم ریاحیپور یکی از پیشگامان راک ایرانی است! من رفتم موزیک خدای گیتار باس ایران را بشنوم و کاملاً هم کار را جدی گرفتم. حالا اگر طرف خودش برای کار خودش ارزش قایل نیست، حرف دیگری است. ایران هم چیزیش نیست، ایراد از ماست. بیخود هم جلوی اسم وطن من علامت تعجب نگذار!
۳- جای حمایت مردم همانجایی است که بدون تبلیغات جدی، در یک شب سرد و یک سالن غیرحرفهای و صدابرداری ضعیف، با ذوق و شوق بلیط میخرند و میروند موسیقی این دوستان را گوش میکنند. خانمهای چادری هم آمده بودند راک گوش کنند، دیگر ملت چکار کنند برای حمایت؟ حمایت باید چطور باشد؟ برویم خون بدهیم؟ یا برویم حضوت معصومه دخیل ببندیم؟!
۴- من دنبال سوپر استارها نیستم، با موسیقی خوب حال میکنم، حتی وقتی با یک دوتار در ترکمن صحرا و توسط یک عاشق پیر دورهگرد اجرا شود. حتی اگر لهجه سخت ترکمنی آن پیرمرد را نفهمم، هرچند که بفارسی دری، قصهای از شاهنامه را بخواند که از حفظم! هر کسی هم نفهمد چه میگویم، نویسنده نظر بالا خوب میفهمد!
۵- تاریخ و زمان و محیط و شرایط میگذرند، کارهای خوب، بدون توجه به شرایط زمان، باقی میمانند. اینکه شرایط فعلی بد است، دلیل نمیشود که کاری بد اجرا شود. وقتی باجبار باید کم گفت، میباید حکماً گزیدهتر گفت.
ولی همه اینها یک طرف، طرف دیگر ذهنیت پشت این نظر است.
ذهنیتی پدرسالارانه، که همیشه نگران نظرات منفیای است که دیگران نسبت به فرزند ننرش میدهند. نگرشی که زشتی رفتار فرزند را نمیبیند، ولی نظرات دیگران را در مورد آن رفتارها زشت میداند.
ما مالک و مسئول مستقیم هنر، نظر، دانش، بینش و رفتار دیگران در اجتماع نیستیم. ما خود یکی از اعضا این جامعهایم، با همه ضعفها، دیدها و نظرگاههای خود. ما مختار و مجازیم از هر فکر و دید و رفتاری حمایت کنیم، اما مجاز نیستیم از دیگران هم انتظار داشته باشیم که دقیقاً به علاقمندیهای ما علاقمند باشند و یا در دیدگاههای ما، شریکمان باشند. همچنین نباید تصور کنیم که فقط ماییم که از چیزی حمایت میکنیم، یا روش ما، تنها روش ممکن برای حمایت از چیزی است که به آن علاقه داریم. اگر گاهی نوش لازم است، گاهی هم نیش دوا میکند. بعضی این را تجویز میکنند، بعضی آن را! خلاصه روشنفکری و پدرسالاری و کنترلمآبی با هم جمع نمیشوند.
در مورد نظر کسی نوشتم که خیلی دوستش دارم؛ والعاقل یکفیه الاشاره...
جای همه دوستانی که نمیتوانستند بیایند هم خالی! هر چند که جای ما هم در اقصا نقاط متمدن دنیا، پیش آن دوستان خالی! بنوشید و خوش باشید که خوش جهانی دارید:
در دهر هر آنکه نیم نانی دارد
وز بهر نشست آشیانی دارد
نه خادم کس بود نه مخدوم کسی
گو شاد بزی که خوش جهانی دارد
وز بهر نشست آشیانی دارد
نه خادم کس بود نه مخدوم کسی
گو شاد بزی که خوش جهانی دارد